قسمت ۳۲ – سؤالات بی‌شمار!

Program Picture

سپیدار و ویززز

قسمت ۳۲ – سؤالات بی‌شمار!
۳۱ شهریور ۱۴۰۱

چیزهای زیادی در مورد کائنات هست که ما زمینی‌ها ازشون اطلاعی نداریم. حالا که ویززز اینجا، روی زمین، مهمون ماست و می‌تونه با همه صحبت کنه، آدم‌ها از این موقعیت استفاده می‌کنند و مدام ازش سوال می‌پرسند. برنامه‌ی این هفته در مورد چند تا از سوالاتی است که در کارگاه زندگی خلاقانه‌ی این هفته از ویززز پرسیده شده بود.

***

ویززز: درووود بر شما سروران گرامی.

سپیدار: سلام حالتون چطوره؟

مامان: سلام بچه‌ها. امروز 31 شهریور ماه 1401 خورشیدی و 22 سپتامبر 2022 میلادی است. به برنامه‌ی ما خوش اومدید. خوبید؟ خوشید؟

سپیدار: چه خوشی، خوشی کجا بود وقتی شنبه باید بریم مدرسه. چرا اینقدر تابستون زود تموم شد.

ویززز: سپیدار جان، فراموش نکن که تحصیل دانش کاری لذت‌بخش و خوشایند است و به وسعت جهان‌بینی شما بسیار کمک می‌کند.

سپیدار: حالا چرا شعار میدی؟

ویززز: این جمله به چه معنی ست؟! اگر اندکی صبوری کنید، در لغت‌نامه معنای آن را خواهم یافت.

مامان: متاسفانه وقت‌مون محدوده ویززز جون، ولی پیدا کردن معنی کلمات در فرهنگ لغات کار بسیار درستیه. منظور سپیدار اینه که این جمله‌ی تو حرف آرمانی و قشنگی هست ولی لزوما درست نیست. برای همه و در هر موقعیتی تحصیل لذت‌بخش و خوشایند نیست.

ویززز: که این‌طور. من فکر می‌کنم آگاهی از جهان هستی و نحوه‌ی کارکرد آن، برای هر فردی در هر جای کائنات که زندگی کند بسیار ضروری است، چه رسد به کره‌ی زمین که پیچیدگی‌های خاص خود را دارد.

مامان: درسته. موافقم.

سپیدار: نمی‌دونم، چی بگم. دلم برای دوستام واقعا تنگ شده ولی تابستون خوبی بود. حالا من برم مدرسه تو حوصله‌ات سر نمیره؟!

ویززز: به هیچ وجه. ادبیات فارسی آثاری بسیار ارزشمند دارد و مطالعه‌ی آن‌ها وقت و توجه من را به خود اختصاص خواهد داد.

مامان: نگران ویززز نباش عزیزم. داریم با هم مشورت می‌کنیم، تا یک برنامه‌ی جذاب برای ویززز آماده کنیم. تو فکرم هست، شرایطی درست کنیم و از این مطالعات زیاد ویززز در زمینه‌ی ادبیات فارسی استفاده بشه.

سپیدار: باشه. اینم بگیم که قرار شد از هفته‌ی دیگه و با شروع مهرماه زمان کارگاه زندگی خلاقانه به چهارشنبه‌ها غروب منتقل بشه.

مامان: این طوری هم بچه‌هایی که شیفت صبح مدرسه میرن هم اون‌هایی که بعدازظهر مدرسه دارن می‌تونند در کارگاه حاضر باشند. چون پنج‌شنبه‌ها مدرسه تعطیله، خیال والدین راحته که کسی از درس و مشق جا نمی‌مونه.

سپیدار: بچه‌ها، یادتونه هفته‌ی پیش در مورد این حرف زدیم که چقدر همه‌ی آدم‌ها مثل من و مامان و بابام دوست دارند از ویززز سوال بپرسند؟

ویززز: و خانم اکبری! ایشان نیز سوالات بسیاری از اینجانب داشتند.

مامان: خب خیلی هم عجیب نیست. ویززز عزیزم، آدم‌ها از سال‌های خیلی دور ساکنین فضا رو تصور کرده‌اند و توی کتاب‌ها، فیلم‌ها و کارتون‌ها این تصورات و تخیلات رو تعریف کرده و نشون داده‌اند. و راستش رو بگم تو با همه‌ی اون داستان‌ها متفاوتی.

ویززز: به نظرم عکسی که تلسکوپ جیمز وب در هفته‌های گذشته منتشر کرد نیز به این کنجکاوی‌های کهن دامن زد.

مامان: بله و به ما آدم‌ها یادآوری کرد که چقدددددر چیزای زیادی هست که نمی‌دونیم.

سپیدار: این علاقه به دونستن در مورد سرزمین‌ها و سیارات دیگه، و این که اساسا توی فضا چه خبره، اداره کردن کارگاه زندگی خلاقانه رو برای عمو خیلی سخت کرده. مثلا تصور کنید، ما بچه‌ها نشستیم و مشغول نقاشی یا مجسمه‌سازی هستیم که یکهو یکی سرشو بلند می‌کنه و میگه راستی ویززز شما تلویزیون دارید؟!

مامان: بعد همه چی بهم میریزه چون صداهای مختلف از بچه‌ها بلند میشه که اوووو کارتون چی؟! کارتون هم دارید؟ آهنگ چی؟ بازیگرهاتون چه شکلی‌ان؟

سپیدار: بعد هزار تا سوال در مورد برنامه‌ها و اسم و داستان و کیفیتشون و این جور چیزا مطرح میشه. خلاصه که همه‌مون خیلی حواسمون پرت میشه.

ویززز: تمرکز کردن و خلق اثر در چنین شرایطی برای من بسیار دشوار است.

سپیدار: حق داری ویززز.

مامان: عمو نقاش از طرفی به بچه‌ها و والدین حق می‌داد. خیلی اتفاق بزرگیه دیگه. یک نفری از یک سرزمین دیگه تو فضا اومده روی زمین. گرچه تصادفی، یعنی به خاطر دیدن یک گل رز حواسش پرت شد و اشتباهی جهت یابی کرد و از دیوار حیاط خونه‌ی ما سر درآورد. اون ماجرای برق گرفتگی هم همه چی رو پیچیده‌تر کرد.

سپیدار: راستی، گل رز وسط فضا چی کار می‌کرد؟!

مامان: اووووووووووو نکنه…، نکنه شازده کوچولو و سیارکش واقعی بودن؟؟؟

ویززز: منظورتان چیست؟

مامان: داستان شازده کوچولو رو آنتوان دو سنت اگزوپری نوشته. توی این داستان از سیارک ب612 صحبت میشه و شازده کوچولوی ساکن سیارک که یک گل رز زیبا داره.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه