۱۳- بدشت درخشان
بدشت، ییلاق اشراف، دهکدهای کوچک و زیبا با انواع میوهها و اینک در میان باغهایش هشتاد و یک تن از اصحاب حضرت باب که میانشان برخی از اشخاص برجسته همچون میرزاحسینعلی نوری، میرزا محمدعلی بارفروشی و قرهالعین حضور داشتند اسکان داده شده بودند، در آن ایام همچنان حضرت باب در قلعه چهریق، اسیر زندان غافلان عصر بودند. هنوز قائمیت حضرت باب اعلان نشده بود. میرزاحسینعلی نوری هر روز لوحی به میرزا سلیمان نوری میدادند که در جمع پیروان و مومنین بخواند، هر یک از اصحاب حاضر در بدشت به نام تازهای موسوم شدند از جمله خودشان بهاءالله و آخرین حروف حی میرزا محمدعلی بارفروشی به نام قدوس و قرهالعین به طاهره مشهور گشتند.
***
راوی: قره العین یک هفته در باغ جنت اقامت داشتند … سپس همراه چند تن از اصحاب حضرت باب و از جمله میرزا محمد حسن فتی القزوینی عازم خراسان گردید … موسی کلیم به دستور میرزا حسینعلی نوری جمیع وسایل و مخارج سفر قره العین و همراهان را تامین فرمود، این سفر به خراسان پس از صدور امر حضرت باب بر عزیمت اصحابشان صورت گرفته بود که گروهی از بابیان مخلص، از نقاط مختلف ایران راهی آن دیار شدند … حضرت باب که در آن زمان در قلعه ماکو زندانی بودند همچنان توسط مومنین جان بر کف خود، اوامر الهی را ابلاغ کرده و به سراسر ایران میرساندند.
…
یکی از اصحاب: جناب میرزا محمدعلی بارفروشی ست از دور میآیند … برویم به ایشان هم خبر بدهیم.
میرزا سلیمان: سلام بر جناب میرزا محمدعلی بارفروشی … چه خوب شد شما را دیدیم … سلام بر ملا محمد علی.
ملا محمد علی قزوینی: سلام علیکم.
قدوس: علیکم السلام میرزا سلیمان … با این شتاب با همراهتان کجا میروید؟ خیر باشد.
میرزا سلیمان: عازم شاهرود هستیم … جناب قره العین سرانجام از حبس خانگی با تدبیر میرزا حسینعلی نجات پیدا کردند و با چند تن از اصحاب راهی خراسان هستند.
قدوس: خراسان؟ دستور چیست؟
سلیمان: جناب میرزا حسینعلی هم به آنجا عزیمت خواهند کرد … فرمودند همگی راهی بدشت بشویم.
قدوس: بدشت؟ بسیار خب … شنیدی ملا محمد علی؟ عازم شاهرود میشویم … هنگام صبح به بدشت میرسیم.
ملا محمد علی: خیر است انشالله … دیدار یاران در آن مجمع، نوید امر عظیمی را میدهد.
قدوس: همینطور است … راه بیافتید …
…
راوی: اجتماع اصحاب حضرت باب در بدشت فرصت مناسبی شد که حقایق آیین بابی بیپرده به آنان اعلان شود … در این اعلان قره العین یکی از حساسترین نقوش حیات روحانی خود را ایفا میکرد …
یکی از اصحاب: خدا را شکر، بیشتر یاران را اینجا زیارت کردیم.
. نمیدانی از دیدن جناب میرزا حسینعلی نوری چقدر خرسند و مسرور شدم … در تهران توفیق نداشتم.
. حال برای چه امری ما را فراخواندهاند؟
. بیشک فرمانی از مولای محبوبمان حضرت باب ابلاغ میگردد که باید جمیعا بشنویم.
. آه مولای عزیزمان یک روز خوش پس از اعلان رسالتش ندید و مدام در حبس بود.
. چه کسی فکر میکرد آن مهدی موعودی که هزار سال منتظرش بودیم محبوس دست علما و امرا شود.
. مگر در احادیث معتبر نخواندی که مهدی میآید با کتاب جدید، آیین جدید و شرع جدید، که بر عرب دشوار است … بیشتر دشمنان او علما هستند.
. تاسف میخورم.
. تعصب و جهل، ندیدید مگر شوهر و پدر شوهر جناب قره العین که ادعای فضل و علم داشتند چگونه با او رفتار کردند … با آن بانوی فاضله آن همه بیاحترامی و تهدید و حبس روا نبود.
. برادران تعداد ما در این مجمع بزرگ هشتاد و یک نفر است … جناب قره العین به جز خدمهاش تنها بانوی این جمع هستند … میرزا عبدالله شیرازی معروف به میرزا صالح همانکه ملاتقی را مقتول ساخت نیز همراه اصحاب دیگر اینجاست … چه جمعی برادران.
. حقیقتا در هر کدام از خیمههای این میدان، میان این باغهای بهشت، نفوس را مطمئن و مسرور، منتظر اوامر مولایمان میبینم … این چه قدرت و عشقی ست که دلها را اینگونه پیوند داده؟
. انشالله به ماموریتی که قرار است انجام بدهیم موفق بشویم.
. انشالله … آمین … به به … شام هم که رسید.
. بفرمایید برادران … این هم سهم شما … نوش جان …
…
راوی: بدشت، ییلاق اشراف، دهکدهای کوچک و زیبا با انواع میوهها، و اینک در میان باغهایش هشتاد و یک تن از اصحاب حضرت باب که میانشان برخی از اشخاص برجسته همچون میرزاحسینعلی نوری، میرزا محمدعلی بارفروشی و قره العین حضور داشتند اسکان داده شده بودند، در آن ایام همچنان حضرت باب در قلعه چهریق، اسیر زندان غافلان عصر بودند، هنوز قائمیت حضرت باب اعلان نشده بود، میرزاحسینعلی نوری هر روز لوحی به میرزا سلیمان نوری میدادند که در جمع پیروان و مومنین بخواند …
…