۱۹- مهیای دیدار موعود

Program Picture

طاهره قرة العین

۱۹- مهیای دیدار موعود
۲۵ مهر ۱۴۰۲

طاهره گویا می‌دانست چه چیزی در انتظار اوست. مانند کسی که می‌خواهد مسافرت کند رفتار می‌کرد. همه از هم می پرسیدند این رفتار چیست؟ و در حین این کارها به قدری خندان بود که همه بی‌اختیار به گریه می‌افتادند.

***

راوی: سالی پروحشت و فرار و کشته شدن بسیاری از جمله گروهی از برجسته‌ترین اصحاب حضرت باب در طهران و کشور بود … هر گوشه شهر پیکری بر دروازه‌ای آویزان بود … به هر نوعی بر آنان عذاب وارد می‌کردند … با این حال اصحاب حضرت باب، کوه استقامت، مظهر عشق و وفا بودند، مادر شاه که حضرت بهاءالله و طاهره را دخیل در تیراندازی به پسرش می‌دانست همچنان قتل آن دو را خواستار بود، سرانجام ناصرالدین شاه با بالا گرفتن این هیجانات تصمیم نهایی را گرفت … او در نظر داشت که طاهره را به انکار از آیین بابی وادار نماید … به همین دلیل چند نماینده، از جمله دو تن از علمای طراز اول طهران به نام ملاعلی کنی و ملامحمد اندرمانی را برای مذاکره به خانه کلانتر فرستاد، تا طاهره را مجاب نمایند.

ملاعلی کنی: جناب ملا محمد اَندرمانی … این هفتمین جلسه مذاکره با این زن است … چه کنیم؟

ملا محمد: نمی‌دانم جناب ملاعلی کنی … ما هر چه از احادیث و استدلال در آستین داشتیم رو کردیم … چنان استدلال‌های کوبنده تحویل می‌دهد که بنده احساس ناتوانی می‌کنم.

ملاعلی: بین خودمان باشد … بنده هم همین حس را دارم … بسیار فاضل نادریست … تاکنون چنین ادله‌هایی را نشنیده بودم …

ادله‌هایش غیر انکار است.

ملا محمد: من هم اعتراف می‌کنم اکنون در مقابل این زن عاجز مانده‌ام … چنان با شجاعت به رد اتهامات وارده بر حضرت بابشان و توجیه تعالیم ایشان می‌پردازد که من محکوم و مغلوب شده‌ام.

ملا علی: چاره‌ای نیست … باید برویم نزد ناصرالدین شاه، برای ما به یقین طریقه او بطلان است.

ملا محمد: همین کار را می‌کنیم، می‌نویسیم این زن، ضاله و گمراه است و قتلش واجب و لازم.

ملا علی: خوب است … خودمان را خلاص می‌کنیم … هر چند در دلم یقین دارم که حق می‌گوید.

ملا محمد: در دلت نگه دار که سرمان به باد می‌رود … زود باش برویم تا کارش را سریعا بسازیم … برویم.

راوی: ملا علی کنی از مشاهیر مجتهدین طهران بود، ثروتی سرشار، از مقام روحانی اندوخته بود، همچنین بسیار مورد توجه ناصرالدین شاه بود … او فتوای قتل بسیاری از جمله طاهره را داده بود، طاهره در خانه کلانتر همچنان با اشخاص بسیاری ملاقات می‌کرد و به آنان گوشزد می‌نمود که آئین جدید به زنان آزادی مخصوص بخشیده است و مذهب جدید را تشریح و حقایق آن را استخراج و اثبات می‌نمود … حتی به آن دو مجتهد که برای رد عقیده طاهره و اصحاب حضرت باب در هفت جلسه با ایشان مناظره داشتند، آیین جدید را با کمال قدرت اثبات نمود … اما آن دو رفتند و یکی از آنها در منزل حکمی نوشت که ارتداد و امتناع از توبه‌اش محقق است … باید به نام قرآن محکوم به قتل باشد.

همسر محمود: سیکنه خانم چه شده خیر باشد؟

سکینه: خانم جان می‌دانید که خوابم سبک است … دیشب جناب طاهره را دیدم که از اطاق بیرون آمد … از دور نگاهش می‌کردم … رفت در حیاط تمام بدن خود را شست و به اطاق برگشت، از سر تا پا لباس سفید پوشید و در حال زمزمه، عطر به خود می‌زد … خانم تاکنون ایشان را اینطور شاد و بشاش ندیده بودم.

همسر: بفرمایید جناب طااااهره! خوش آمدید، بفرمایید.

طاهره: آمدم از شما معذرت بخواهم.

همسر: چه می‌گویید جناب طاهره! من و همسرم محمود خان کلانتر باید به خاطر حبس بی‌مورد شما، تمام عمر شرمنده باشیم.

طاهره: شما و بستگانتان بی‌نهایت به من لطف داشتید و قدردان محبتتان هستم … اگر زحمتی به شما دادم یا خطایی از من سر زده مرا عفو کنید … من از مصاحبت با شما بسیار خرسند بودم.

همسر: جانم به قربانتان مرا می‌ترسانید! از ما چه خطایی سر زده … مکدر شده‌اید؟

طاهره: من از شما بسیار راضی هستم بانو … در این ایام به دوستانم بسیار کمک کردید و ملاقات‌ها را فراهم نمودید … خواستم سپاس خود را به عرضتان برسانم … از همه کسانی که در این مدت به من محبت را تمام کرده‌اند ممنون هستم … سکینه خانم شما هم بسیار به من محبت داشتی … خانم جان … شما لطفا همراه من بیایید … چند سفارش دارم.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه