۱۵- حادثه‌ نیالا

Program Picture

طاهره قرة العین

۱۵- حادثه‌ نیالا
۲۸ شهریور ۱۴۰۲

پس از خاتمه‌ گردهمایی بدشت، اصحاب عازم مازندران گردیدند. چون شب شد، در پای کوه بزرگی در نیالا خیمه‌ها برافراشته، استراحت کردند. هنگام سحر قریب پانصد تن از مردم متعصب به آن‌ها هجوم آوردند و اموال‌شان را به غارت بردند. پس از رهایی از حادثه نیالا، جناب قدوس به جانب شهر خود، بار فروش راهی شد ولی در راه گرفتار و در منزل شیخ محمد تقی، مجتهد ساری، زندانی گردید. ملاحسین بشرویه‌ای ملقب به باب الباب نیز از خراسان به سمت مازندران می‌رفت و در قلعه‌ شیخ طبرسی پناه گرفته بود. طاهره قره‌العین و حضرت بهاءالله و خادمه‌اش به سمت نور مازندران در حرکت بودند. مقصود همه این بود که هر قدر بتوانند زوار و مریدان را جمع کنند و در مسیر خود، مژده ظهور امر جدید را به مردم بدهند.

***

راوی: سرانجام اجتماع بدشت خاتمه یافت و عزیمت به مازندران آغاز گردید … به امر حضرت بهاءالله کجاوه‌ای فراهم گشت تا قدوس و طاهره در آن سوار شوند …  طاهره در میان راه اشعاری با صدای بلند می‌خواند و یارانی که در پی کجاوه راه می‌رفتند آن اشعار را تکرار می‌کردند.

اصحاب و طاهره:

به خلق جهان ساقیا ده نوید           که شد شام غم صبح عِشرت رسید

به غم دیدگان ده تو جام صفا       به عشاق دلخسته بر زن صلا

که عین ظهور ازل آمده              جمالی خدایی هویدا شده

باین مژده گر جان فشانم رواست   از این مژده خوش وقت رب علاست

یکی از اصحاب: توقف می‌کنیم، نگه دارید … برادر کجاوه را نگه دار، خیمه می‌زنیم.

2: چه شده، چرا ایستادیم؟

3: نمی‌دانم … اما خوب شد، خسته شده بودم.

1: جناب طاهره حضرت بهاءالله فرمودند برای استراحت در دامنه این کوه تا سحر می‌مانیم.

طاهره: بسیار خب … خیر است، بسیار محل زیبا و آرامی ست.

2: نگران پیاده‌ها بودم … خوب شد ایستادیم قدری استراحت می‌کنند … برادر برو به یاران بگو همین جا اطراق می‌کنیم … قدری آب و نان بخورند … فردا راه درازی در پیش داریم.

1: به روی چشم … جناب طاهره آنجا برایتان جای امنی مهیا شده … بفرمایید آن خیمه برای شماست.

1: جناب قدوس تشریف بیاورید.

قدوس: برویم برادر.

1: چه شده؟ برادران برخیزید … حمله کرده‌اند … بجنبید … آی سرم.

. آه

. بروید آن طرف.

. خودتان را نجات دهید.

مهاجمین:

. گم شوید.

. کافران را بکشید.

. از اینجا دورشان کنید.

. لعنت به شما گم شوید.

. کافران را نابود کنید.

عبدالله : سرورم پشت من بمانید، دور شوید … دست به اموالمان بزنید به والله می‌زنم … دور شو دست نزن … دست به خیمه‌ها نزنید خدا نشناسان.

مهاجم 1: بردارید … هرچه هست بردارید … حلال است.

عبدالله: دور شوید دزدان … آخ … لعنت به شما … برو عقب.

مهاجم 1: برویم آن طرف … آن خیمه‌ها را ویران کنید … هر چه هست بردارید و هر چه هست را بسوزانید.

عبدالله: سرورم شما خوب هستید؟ آسیبی ندیدید؟

طاهره: خوبم عبدالله با آن همه زخم در بدنت با دلاوری، خود را شجاعانه سپر من کردی … ممنونم از خداوند شاکرم که تو بودی.

عبدالله: جانم فدای امر شما جناب طاهره … ببین چه کردند.

طاهره: خداوندا از دست این مردم جاهل چه کنیم حضرت بهاءالله کجا هستند؟ بروید بروید مراقب ایشان باشید … عبدالله من خوبم …

عبدالله: آنجا هستند بانو … جناب طاهره ببینید … حضرت بهاءالله مشغول صحبت با آنها شدند.

طاهره: برو ببین جناب قدوس چه شدند … اینجا خبری نیست مراقب حضرت بهاءالله باش.

عبدالله: باشد.

طاهره: یا رب اعلی … الهی به آن عنایتی که راه را به ما نمودی و اوست مقصود، ما را به راه آور و به رضای خود برآور تا آن که از کشاکش نفس اماره رهایی پیدا کنیم و مهیای لقای باصفایت گردیم … یا ارحم الراحمین رحمی رحمی رحمی یا خیر الغافرین نظری نظری نظری …

طاهره: چه شد عبدالله خوب هستند سلامتند؟

عبدالله: بله سرورم … جناب قدوس را راهی محلی کردند و خودشان با مهاجمین نادان گفتگو می‌کردند، می‌گفتند بی‌رحمی و بدرفتاری در حق مسافر مهمان ظلم است و قرار بود فقط یک شب اینجا بمانیم ولی ما را به این روز انداختند … همه شان شرمنده شده بودند … یکی یکی داشتند اموال اصحاب را پس می‌آوردند.

طاهره: عجب … می‌بینی عبدالله … این مردم ساده که به تحریک گروهی بدطینت و جاهل به جان دیگران اینگونه می‌افتند و با چند جمله محبت‌آمیز و حق، وجدانشان بیدار می‌شود، آیا به مربی و پیامبر جدید و کتابی نوین نیاز ندارند؟ در پیله کهنه‌ای از خرافات و تعصبات بسته شده‌اند و هر بی‌بصری تار فرسوده دیگری به دورشان می‌تند و قدرت پروانه شدن را از آنان می‌گیرد و گمان دارند که با ایمان زندگی می‌کنند.

عبدالله: حق با شماست بانو … اجازه بفرمایید برویم اسباب سالم شما را جمع کنیم نزدیک صبح است باید راه بیفتیم.

طاهره: اول زخم‌هایت را پاک کن … من وسایلم را جمع می‌کنم …

news letter image

ثبت نام در خبرنامه