قسمت ۴۳ – شبی پر از قصه

Program Picture

سپیدار و ویززز

قسمت ۴۳ – شبی پر از قصه
۰۱ دی ۱۴۰۱

بلندترین شب سال رسید. به قول ویززز یلدا گرامی باد. شب چله ما با شاهنامه خوندن، فال حافظ گرفتن و قصه‌گویی گذشت. شماها چی کار کردین؟

***

ویززز: دوستان عزیز، روز بخیر.

مامان: سلام بچه‌ها.

سپیدار: سلام خوبین؟

ویززز:  یلدا گرامی باد. امروز اول دی ماه 1401 خورشیدی و 22 دسامبر 2022 میلادی است. شما به برنامه‌ی سپیدار و ویززز گوش می‌کنید.

مامان: دیشب شب یلدا یا همون شب چله، بلندترین شب سال بود.

سپیدار: یلدا جشن مهمیه چون در مورد امیدواری حرف می‌زنه. در مورد این که شب و سیاهی و غصه هر قدرم طولانی بشه ولی بالاخره میره و خورشید زیبا با نورش دوباره به دنیا می‌تابه.

ویززز: من محو زیبایی رسوم سرزمین شما هستم. اهمیتی که به طبیعت داده میشه و ارزشی که برای خانواده، سرزمین و صلح و راستی قائل هستید واقعا زیباست.

سپیدار: مرسی ویززز. من خیلی خوشم میاد که از هزاران سال پیش مردم ایران شکست دیو تاریکی رو جشن می‌گرفتند.

ویززز: این طور که من مطالعه کردم، این شب، شب تولد ایزد مهر هم هست.

مامان: بله. ایزد مهر، از اسطوره‌های خیلی مهم این سرزمینه. ایزد راستی، دوستی و پیمان و روشنی. نمادش هم خورشیده.

سپیدار: تو قصه‌ها گفتند، علاوه بر تولد مهر شب چله وقتی که ایزد مهر به تاریکی چیره میشه.

ویززز: تولد مهر شکست ناپذیر و عشق این مردم به نور و روشنایی ارزش جشن گرفتن هم داره.

مامان: امسال شب چله، هیچ کدوم‌مون سرحال نبودیم ولی به خاطر ویززز و اولین تجربه‌اش از شب چله، خانواده رو دور هم جمع کردیم. برای تاب آوردن تاریکی طولانی، کنار خانواده نشستیم خوراکی خوردیم و قصه تعریف کردیم.

سپیدار: از رسوم یلدا برای ویززز گفتیم. و تاکید کردیم که مثل بقیه‌ی جشن‌ها، ممکنه هر شهر و روستایی رسم مخصوص به خودش رو داشته باشه. میشه اگر شهر و روستای شما رسم به خصوصی داشت برامون پیغام بذارید و تعریف کنید؟

ویززز: در رسوم مربوط به یلدا خوردنی‌های خوشمزه‌ی زیادی هست. خوردن هندوانه و انار بسیار لذت‌بخش است. من هم که عاشق طعم شیرینی حسابی کیف کردم. آجیل شب چله هم خیلی خوشمزه است. ولی چیزی که بیشتر توجه من را جلب کرد، اهمیت پرورش اندیشه و فکر نزد ایرانیان از زمان‌های دور است.

مامان: ویززز درست میگه. به نظرم اهمیتی که مردم به قصه‌ها و شعر می‌دادند از همین رسم قدیمی پیداست. از سال‌های خیلی خیلی دور خانواده و دوستان دور هم جمع می‌شدند، قصه تعریف می‌کردند. شاهنامه می‌خوندند و با کتاب شعر حافظ عزیز فال می‌گرفتند.

سپیدار: راستش از وقتی که ویززز مهمون خونه‌ی ما شد، چیزای عجیب و غریب زیادی دیدم، برای شما هم تعریفشون کردم. ولی واقعا واقعا پارسال شب چله فکرش هم نمی‌کردم که سال بعد، یعنی امسال یک مهمون از فضا داشته باشیم. تازه اون برامون فال حافظ بگیره و با تسلط زیاد همه‌شو بخونه.

ویززز: هاها کائنات پر از چیزهای غافلگیرکننده است.

مامان: دیشب ویززز نقل مجلس بود. دونه دونه و به نوبت برای همه فال گرفت، همه‌اش هم خوش‌یمن و پربرکت.

ویززز: من واقعا از حافظ خواهش کردم که من را سرافراز کند و حتی آن طور که از بقیه شنیده بودم به جان شاخه نبات هم قسمش دادم.

سپیدار: من که از فالم خیلی راضی بودم. بیت مورد علاقه‌ام هم این بود. بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم / شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد.

مامان: منم همین‌طور. خیلی راضی‌ام! رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند / چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.

ویززز: جناب حافظ در فال من فرمودند: دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا / کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز/ باشد که باز بینیم دیدار آشنا را / ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون / نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا.

سپیدار: بچه‌ها جون شما هم فال حافظ گرفتید؟ برای شما چه غزلی اومد؟ تونستید به نیت‌تون ربطش بدید؟

مامان: اگر دوست داشتید جواب این سوالات سپیدار رو برامون از طریق تلگرام رسانه بفرستید.

ویززز: از سنگ‌ها هم برای بچه‌ها بگیم.

سپیدار: آره فکر خوبیه. همون‌طور که می‌دونید شب چله، هم دلمون پر از خوراکی‌های خوشمزه میشه هم مغزمون پر از کلمه‌های زیبا و قصه‌های جذاب. من و مامان و ویززز تصمیم گرفتیم فعالیتی درست کنیم تا دوست‌ها و فامیلامون بتونند قصه بگن.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه