روایت اول: ۱. اولین ایده‌ها چه بود؟

Program Picture

تغییرز

روایت اول: ۱. اولین ایده‌ها چه بود؟
۰۴ مرداد ۱۴۰۲

محله ۱۳ آبان کجاست؟ چه گروهی به این محله رفتند و در اونجا چه چیزهایی دیدند؟ تصمیم گرفتند چه تغییراتی را ایجاد کنند؟ چطور توانستند ایده‌هایی بیابند که مناسب شروع کار در این محل باشد؟ در این اپیزود روایتی می‌شنویم که به این سوالات پاسخ می‌دهد.

روایت یک تجربه در محله‌ای در تهران. داستان اتفاقات محله ۱۳ آبان و تلاشی برای ایجاد مسیری از تغییرات این محله، که شنیدنی است. بر اساس کتاب “آموزش، انسان را آزاد می‌سازد”

معرفی خانه سلامت در ویکیپدیا

***

سلام. من سارا هستم. به تغییرز خوش آمدین. در تغییرز با هم به نقاط مختلفی از دنیا سر می‌زنیم. در تغییرز درباره گروه‌ها و افرادی صحبت می‌کنیم که در شرایط جغرافیایی و فرهنگی متفاوتی زندگی می‌کنن ولی همگی یک ویژگی مشترک دارن: اونها در جهت تغییر جامعه اطرافشون قدم‌های موثری برداشتن. از خودمون پرسیدیم چطور میشه هر کدوم از ما با وجود محدودیت‌ها و مشکلات برای ساختن جامعه‌مون سهمی داشته باشیم. در پادکست تغییرز به دنبال تجربه‌هایی هستیم که شاید پاسخ این سوال رو به ما نشون بدن. اینجا در تغییرز در هر چند اپیزود یکی از این روایات رو برای شما میگیم و اول از همه هم از کشور خودمون شروع می‌کنیم. در جایی در پایتخت ایران، در یکی از محله‌های تهران بزرگ.

در سال ۱۳۷۶ شمسی در محله ۱۳ آبان تهران موسسه پژوهشی کودکان دنیا پروژه‌ای رو شروع کرد. این موسسه که سال ۷۳ تاسیس شده با هدف کمک به زندگی سالم و شایسته برای کودکان خردسال فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی انجام میده، آثاری رو منتشر کرده و جوایزی دریافت کرده و برای برخی از آنها مثل جایزه فرهنگ صلح یونسکو کاندیدا شده. آقای یوسفی نویسنده کتاب “آموزش انسان را آزاد می‌سازد” مدیر این موسسه هستند. ایشون در این کتاب جزئیات این پروژه رو روایت می‌کنند.

در یکی از روزهای بهمن ماه سال ۷۶ شمسی تو کوچه‌های محله ۱۳ آبان تهران قدم می‌زدیم. قرار بود با همکاری ستاد شهرِ سالم کاری رو به نفع کودکان این منطقه انجام بدیم. آقای یوسفی بعد حس‌ها و افکار اون موقع‌شون رو توصیف می‌کنه، مثلا اینکه اون زمان هیچ کدوم از کسبه محل یا بچه‌ها یا زن‌ها و مردهای اونجا رو نمی‌شناختیم و اصلا فکرش رو نمی‌کردیم که اینجا موندگار باشیم، فکر نمی‌کردیم یک روزی موسسه پژوهشی کودکان دنیا جزو ساختار منطقه ۱۳ بشه، این طور پیش بره که سال‌ها یاد بگیریم و یاد بدیم و در مسیر پیشرفت بچه‌های اونجا تاثیرگذار باشیم، و یک اتفاقی بیفته که به تعبیر خود نویسنده، این تجربه و یادگیری‌هاش نوری بتابونه بر سایر کارهای این موسسه.

محله ۱۳ آبان کجاست؟ این محله در جنوب شرق شهر تهرانه و از سه طرف با بزرگراه محصور شده. چیزی که زیاد دیده و شنیده میشه دود و بوق ماشین‌هاست. اما یک ضلع محله زمین‌های سبزی‌کاریه که اون رنگ خاکستری محله رو کمی تغییر میده. ساختار محله مهندسی‌سازه و خونه‌ها به متراژ حدودا ۵۰ متر و در یک یا چند طبقه ساخته شدن. یک صحنه‌ای که همون اول این گروه باهاش مواجه شدن تعداد بسیار زیاد از بچه‌های قد و نیم قدی بودن که تو کوچه‌ها بازی می‌کردن. چون متراژ خونه‌ها پایین بود و هر ساختمونی هم چندین طبقه بود، مامانا از خداشون بود بچه‌ها صبح و شب تو کوچه باشن و خونه خلوت و آروم باشه. یک بررسی کردن حدس می‌زنید متوجه چی شدن؟ تو محله‌ای با ۳۵۰۰۰ نفر جمعیت بالغ که ۶۰۰۰ تاشون بچه‌های زیر ۷ سال بودن، هییچ مهد کودکی وجود نداره. فقط برای بچه‌های بدسرپرست یک سیستمی بود که ساعتی بهزیستی از اینا یک مراقبت‌هایی می‌کرد، فکرشو بکنید یعنی چی… پس این گروه با خودشون گفتن ما با یک جمعیت کودک ۶۰۰۰ نفری روبرو هستیم که میتونن از خدمات ما بهره ببرن.

کتاب میگه که ما از قبل تجربه‌هایی داشتیم که می‌دونستیم وقتی برای کاری خیلی مصمم هستی و با جدیت زیاد به دنبال انجامش هستی بازم ممکنه اون کار پیش نره، درسته جدیت خیلی لازمه ولی عوامل دیگه‌ای هم دخیله. مثلا باید بدونی که سازمان‌هایی که قراره باهاشون همکاری‌هایی داشته باشی مثل شهرداری یا نهادهاش، ممکنه اول حمایت یا همکاری کنن بعد مثلا مدیریت عوض شه و مجبور شی کار رو متوقف کنی، خلاصه نویسنده میگه تجربیات قبلی باعث شده بود خیلی به استمرار کارمون دل نبندیم ولی با همه این حرفا می‌دونستیم این یک فرصته که نباید از دستش بدیم و برای همین رفتیم و شروع کردیم.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه