هم‌دلی با دیگران

Program Picture

مداد نارنجی

هم‌دلی با دیگران
۰۲ شهریور ۱۴۰۲

از جمله مهارت‌هایی که در کیفیت ارتباط ما با دیگران تاثیر بسیار زیادی دارد هم‌دلی با دیگران است. در داستان این قسمت، کودکان درباره این مهارت می‌شنوند.

 

اسم من نارنجیه. متین منو خیلی دوست داره، چون من رنگ موهاش هستم. موهای متین هم مثل من نارنجیه. هر روز کلی وقت با هم می‌گذرونیم. با هم بازی می‌کنیم، نقاشی می‌کنیم. راستی بچه‌ها من خودمو معرفی نکردم. من مداد متین هستم. رنگم نارنجی هست و توی جعبه مدادرنگی‌ها زندگی می‌کنم. با همه مدادرنگی‌های دیگه هم دوست هستم و همیشه با همکاری بقیه مدادها شکل‌های مختلف درست می‌کنیم. متین عاشق نقاشی هست. هر روز یه عالمه نقاشی می‌کشه. منم می‌خوام براتون از متین و نقاشی‌هاش صحبت کنم.

متین امروز از مدرسه که اومد بدو بدو رفت تو اتاقش و کیفش رو گذاشت رو میز. دفتر نقاشیش رو درآورد، جعبه مداد رنگی‌هاشو درآورد و از توش مداد نارنجیش که من باشم رو کشید بیرون و شروع کرد به نقاشی کشیدن. توی نقاشیش یک ساختمون بزرگی کشید و بالاش اسم مدرسشون رو نوشت. کنار در مدرسه هم مامانش رو کشید. کنار مامانش رو هم خودش رو کشید. به نظرتون این نقاشی چه داستانی می‌تونه داشته باشه؟ الان براتون میگم.

امروز تو‌ مدرسه برای متین خیلی روز خاصی بود، می‌دونید چرا؟ چون مامان متین قرار بود بره مدرسه و یک موضوعی رو به بچه‌ها یاد بده.

یکی از ‌کارهایی که تو مدرسه متین انجام میدن اینه که هر هفته یکی ‌از مامان یا باباها میان و یه چیزی به بچه‌ها یاد میدن. مثلا مامان دوست متین به بچه‌ها کاردستی یاد داد یا یه نفر دیگه با بچه‌ها نون درست کرد. یکی ‌دیگه کلی بازی‌های هیجان‌انگیز آورده بود تا بچه‌ها بازی کنند. این بار نوبت مامان متین بود.

بچه‌ها، متین از صبح کلی هیجان داشت، از این که مامانش قراره بیاد مدرسه‌شون خیلی خوشحال بود. اینقدر خوشحال بود که زودتر از همیشه بیدار شد و کارهای قبل رفتن به مدرسه رو انجام داد. البته همیشه خودش انجام میده، ولی این بار زودتر از همیشه انجام داد. خیلی خوشحال بود. شما فکر می‌کنید مامان متین چی می‌خواد یاد بده؟

متین و مادرش آماده شدند و رفتند مدرسه. اول از همه مامان متین اسم دوست‌های متین رو پرسید و با بچه‌ها آشنا شد و بعد گفت قراره امروز با هم یک بازی انجام بدیم.

همه بچه‌ها دست زدن و خوشحالی کردن. آخه بچه‌ها عاشق بازی بودن. مرحله اول بازی پانتومیم بود. بچه‌ها بازی پانتومیم رو بلدید؟ باید بدون صدا و فقط با حرکت‌های بدنتون مثل یک نمایش بی‌صدا یک موضوعی رو به بقیه برسونین. مرحله دوم بازی گفتگو ‌راجع به موقعیت‌های‌ پانتومیم بود. اولین نفری که پانتومیم اجرا کرد کسری دوست متین بود. موضوع پانتومیم کسری یه بچه‌ای بود که باباش براش بستنی خریده بود و همینجور که داشت بستنی می‌خورد یه دفعه بستنی از دستش میفته روی زمین و این بچه خیلی ناراحت میشه. کسری شروع کرد بدون صدا این موقعیت رو برای بقیه دوستاش بازی کرد و تونست جوری اجرا کنه که بقیه بچه‌ها متوجه شدن که ماجرا چی بود.

در مرحله دوم مامان متین از بچه‌ها می‌پرسه فکر می‌کنید چه حسی داشته وقتی بستنیش افتاده زمین؟ شما فکر ‌می‌کنید چه حسی داشته یا اگه بستنی شما بیفته حستون چیه یا نیاز به چی دارید؟

مامان متین یه چیز عجیبی گفت بچه‌ها، گفت بیاین با کسری که نقش اون بچه‌ای که بستنیش افتاده زمین رو اجرا کرد همدلی کنیم. اما همدلی یعنی چی؟

یه دفعه همه بچه‌ها ساکت شدند. آخه نمی‌دونستن همدلی چیه؟ اما بچه‌ها متین می‌دونست. یادتونه قبلا تو چند قسمت قبل داستانشو گفته بودم؟ متین می‌دونست برای همدلی کردن باید با طرف مقابل گفتگو کنه و سعی کنه حسش رو بفهمه و بعد هم اینکه چه نیازی داره رو تشخیص بده. مامان متین گفت حدس بزنید کسری چه حسی داره. بعضی‌ها گفتن ناراحتی، بعضی‌ها گفتن عصبانیت. بعد مامان متین گفت حدس بزنید چه نیازی داشته؟ همه گفتند نیاز به خوردن بستنی.

مامان متین برای بچه‌ها دست زد و گفت آفرین، شما الان با کسری همدلی کردید. بچه‌های کلاس خیلی براشون جالب بود که همدلی رو یاد گرفته بودن. یاد گرفتن حس و نیاز دوستاشون رو پیدا کنند.

حالا شما هم می‌تونید برید و با دوستاتون بازی همدلی تمرین کنید. تا یک نقاشی دیگه و یک داستان دیگه فعلا خدانگهدار.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه