Program Picture

شاخه زیتون - فصل ۲

۱۲- هم‌بستگی
۰۶ شهریور ۱۴۰۲

حمایت و همدلی در شرایطی که ایران، جریان‌های عدالت‌خواهی را سپری می‌کند، باعث افزایش امید و همبستگی در جامعه است. اگر جوان من هم به خاطر جریانات عدالت‌خواهی در حبس گرفتار بود، نسبت به این رویداد همین‌قدر بی‌تفاوت بودم؟

***

اوه اوه… چه سر و صدایی… چه خبره تو آسمون؟… یک کم صندلی رو بکشم این ورتر… نمی‌دونم چه اصراریه که حتما باید اینجا بنویسم؟ انگار جاهای دیگه نوشتنم نمی‌گیره. امروز تو ماشین منتظر حمید بودم که دیدم دم در داره با آقای مرتضوی صحبت می‌کنه… سعی کردم بفهمم دارن راجع به چی صحبت می‌کنن… یک دفعه حمید چشماش رو گرد کرد و دستش رو کشید به موهاش، معمولا وقتی خیلی تعجب می‌کنه دست به سرش می‌کشه… وقتی اومد تو ماشیت ازش پرسیدم چه خبر بوده و از شنیدن جوابش منم شوکه شدم.

– چقدر؟ یک میلیارد و پونصد؟ آخه چرا اینقدر زیاد؟… انصاف هم خوب چیزیه… خونشون هم رهن بانکه به خاطر وام نوسازی… خونه دخترشون هم این قدرها نمی‌ارزه…

به حال دل پدر و مادرش که فکر می‌کردم جیگرم داغ میشد. بعد 45 روز دوندگی و پرس و جو و سفارش، امروز ازشون برای آزادی موقت وثیقه خواستن… می‌دونم که چقدر نگران وضع بچه‌شون هستن ولی اینکه این مبلغ سند رو چطور می‌خوان تهیه کنن رو واقعا نمی‌دونم.

حمید هم خیلی کلافه بود، ای کاش ملکی زمینی چیزی می‌داشتیم که می‌تونست بهشون کمک کنه… دوتایی‌مون در سکوت مطلق به خیابون خیر شده بودیم.

تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که برای اطمینان از صحت ماجرا به خواهرش زنگ بزنم و هم‌چنان امیدوار بودم که آقای مرتضوی مبلغ رو اشتباه متوجه شده باشه.

+ سلام عزیزم… خوبم… تو چطوری؟… خوب؟… ای خدا… پس مبلغش همینه… حالا چیکار میشه کرد… درسته… ایشالا که جور بشه… باشه عزیزم… نگران نباش… من رو بی‌خبر نذار لطفا.

در اوضاع اقتصادی چنین ناپایدار و تورمی تا به این حد زیاد، عده‌ای از مردم حتی توان تامین نیازهای ضروری خود را هم ندارند، اما با این وجود بسیارند جوانانی که از دل همین خانواده‌ها برای احقاق حق و پیوستن به جریانات عدالت‌خواهی اخیر به خیابان میان و گاها بازداشت می‌شن…

و چه سخت است دیدن خانواده‌هایی که با احتیاج به درآمد روزانه، به خاطر وثیقه‌های میلیونی و میلیاردی مستاصل و بی‌چاره و درمانده، در انتظار معجزه‌ای برای رهایی دلبندانشان از بازداشت می‌مانند.

در نبود حزب‌ها و سندیکاهای مختلف برای حمایت از حقوق اعضای آنان و ان‌جی‌اوهای دولتی و خصوصی مرتبط با حقوق بشر، فشاری مضاعف بر دوش والدین جوانان آزادی‌خواه برای تامین این وثیقه‌ها می‌باشد واینجاست که باید به خیرین و افرادی که به لحاظ تمول مالی دچار بحران نیستند خاطرنشان کرد که چه چیز به جا تر از صرف هزینه و امانت گذاشتن سند برای آزادی یک جوان آزادی‌خواه.

نفهمیدم در خلال این افکار کی دستم رفت به تلفن و به مریم مامان دوقلوها و چند تا دیگه از خانومای کوچه که تو این مدت با هم صمیمی شده بودیم، زنگ زدم.

+ سلام مریم جون، خوبی؟ بچه‌هات خوبن؟ چه خبر؟ والا خبر جدید وثیقه میلیاردیه که برای آزادی موقت پسر خانم مرتضوی خواستن… نه بابا فقط تا وقت دادگاه… چرا یک خونه دیگه دارن اما مثل که فقط نصفش مال خودشونه، با برادرشون توش شریکن… آره والا خیلی بد وضعیتیه… میگم… یه چیزی به ذهنم رسید اگه هر کدوم از ما که در وسعمون هست سندی براش امانت بذاریم… شاید مجموعش مبلغ کلی رو جواب بده… آره… حال بازم تو با شوهرت مشورت کن… مرسی عزیزم… تو هم همینطور… فعلا خداحافظ.

سه روز از تماس تلفنیم با خانومای کوچه گذشته بود که یک روز عصر خانم مرتضوی اومددم در خونمون.

+ سلام خانم مرتضوی.

– سلام خانم… خوبین همگی که ایشالا.

+ بله ممنونم… الهی شکر.

– مینا جون، دیروز شوهر مریم جون و آقا مصطفی عصری اومدن پیش حاجی، هر کدوم یک تیکه سند آورده بودن، که امانتی برای وثیقه پسرم بذارن… اما حاجی قبول نکرد، خیلی ترش کرد، پرید به من و دخترم که شما کاسه چه کنم گرفتید دستتون… قسمش دادم که ما چیزی نگفتیم… من شستم خبردار شد که شاید تو صحبت و درخواستی کرده باشی… آخر شب باهاش حرف زدم و نرم شد… من روم نمیشه که بهشون دوباره رو بزنم… میشه ازت خواهش کنم که تو زحمتش رو بکشی، می‌دونم خواسته زیادیه ولی اگه چاره دیگه‌ای نداریم… حاجی برای شرکت خرید کرده و سند زمین رو گرو گذاشته، خونمون هم رهن بانکه، خونه ارث من و داداشم هم فقط نصفش مال منه، داداشم هم ایران نیست…

news letter image

ثبت نام در خبرنامه