شرشره‌ها و حیاط مدرسه

Program Picture

مداد نارنجی

شرشره‌ها و حیاط مدرسه
۲۵ آبان ۱۴۰۲

مداد نارنجی داستانی را تعریف می‌کند در آن متین و دوستان‌اش در حیاط مدرسه حسابی خوش می‌گذرانند اما بعد از خوش گذشتن همیشه کارهایی هست که باید انجام شود. به نظر شما آن‌ها می‌دانستند چه بکنند و در انجام‌اش موفق شدند؟

امروز متین تو دفترش بادکنک و شرشره کشیده بود، حیاط مدرسشون که پراز بادکنک و صندلی بود کشیده بود. فکر می‌کنید چه خبر بوده؟

بچه‌های مدرسه متین با کمک مدیر و معلم‌ها برای والدین جشن گرفته بودند. متین حس هیجان و خوشحالی داشت چند روز قبل جشن، معلم‌ها به بچه‌ها گفتند هر کسی برای جشن چی کار کنه. مثلا یه نفر مسئول بازی شد. چند نفر مسئول آواز خوندن شدند. بعضی‌ها صندلی‌ها رو چیدند و محل جشن رو آماده کردند. هر کسی یه مسئولیتی داشت. همه بچه‌ها متعهدانه مسئولیت‌هایشان را انجام دادند و حواسشون بود که چه کاری به عهده گرفتن و سعی کردن درست و به موقع کاری رو که قول داده بودن انجام بدن. اگه کسی برای انجام مسئولیتش کمک می‌خواست بقیه بچه‌ها بهش کمک می‌کردند. مثلا چیدن صندلی‌ها برای دوست متین سخت بود و خسته شده بود. از متین درخواست کمک کرد و با هم صندلی‌ها رو چیدند. آخه جشن مال همه بود. وقتی جشن برگزار شد همه چی خیلی خوب پیش رفت و کلی خوش گذشت. آخه دوستان متین متعهدانه به مسئولیت‌هاشون عمل کردند. وقتی جشن تموم شد همه رفتند، اما یه اتفاقی افتاده بود؟! بچه‌ها که فردا اومدند مدرسه خیلی تعجب کردند و غافلگیر شدند، می‌دونید چرا؟ جشن تو حیاط مدرسه برگزار شده بود و تمام حیاط پر از بادکنک‌های ترکیده و شرشره‌های ریخته روی زمین بود. لیوان‌هایی که شربت خورده بودند هم روی زمین ریخته بود. صندلی‌ها هر کدومش یه جایی بودند  و کلی حیاط مدرسه شلوغ شده بود. بچه‌های مدرسه از مدیرشون پرسیدند چرا حیاط تمیز نیست؟ چرا اینقدر همه چی روی زمین ریخته؟ مدیر مدرسه گفت دیروز جشن والدین خیلی خوب بود و خوش گذشت، همتون متعهدانه کارهایی که قرار بود انجام بدید را انجام دادید. امروز هم قرار هست با هم تمام مدرسه و حیاط رو تمیز کنیم. ما در قبال کارهایی که می‌کنیم متعهدیم. در مورد مدرسه و در مورد محیط اطرافمون و خانواده متعهدیم. متین بعد صحبت مدیرشون یه سوالی تو ذهنش ایجاد شد. با خودش گفت برم خونه از مامانم بپرسم.

همه بچه‌ها متوجه شدند که اگر بخوان متعهد باشند باید کمک کنند تا تمام وسایل مربوط به جشن جمع بشه و حیاط تمیز بشه. هر کسی یه کاری انجام داد. مثلا یه نفر لیوان‌ها رو جمع کرد، یه نفر شرشره‌ها رو جمع کرد، یه نفر دیگه حیاط رو جارو کرد. وقتی متین برگشت خونه برای مادرش تعریف کرد که چه اتفاق جالبی افتاده و وقتی هم با دوستانش حیاط مدرسه جمع کردند و تمیز کردند چقدر بهشون خوش گذشته. و بعد سوالش رو پرسید: گفت مامان ما تو خونمون هم متعهد هستیم؟ مامانش جواب داد گفت بله. مثلا وقتی شما غذاهای سالم می‌خوری به بدنت متعهدی یا مثلا وقتی به من در چیدن سفره نهار کمک می‌کنی به خانواده متعهد هستی. متین خیلی براش جالب بود آخه اولین بار بود کلمه متعهد رو شنیده بود.

بچه‌ها متین دفتر نقاشیش رو گذاشته رو میزش. فکر کنم می‌خواد یه نقاشی جدید بکشه. من برم آماده بشم که هر وقت نقاشی جدیدیش رو کشید باز بیام و براتون داستان نقاشیش رو تعریف کنم. راستی بچه‌ها هر وقت دوست داشتین برای من نقاشی بکشین و بفرستین. می‌تونه با مداد نارنجی باشه نقاشی‌هاتون یا هر رنگ دیگه‌ای برام بفرستین و داستان نقاشی‌هاتون رو هم برام بنویسین. منم داستان‌های شما رو برای بقیه بچه‌ها تعریف می‌کنم. پس منتظرم هااا… فعلا تا یک برنامه دیگه و یک داستان دیگه خداحافظ.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه