قسمت ۱۰ – ویززز از مزایای نوشتن باخبر می‌شود

Program Picture

سپیدار و ویززز

قسمت ۱۰ – ویززز از مزایای نوشتن باخبر می‌شود
۲۵ فروردین ۱۴۰۱

این قسمت رو توی حیاط ضبط کردیم. روی یک زیرانداز، زیر درخت شاتوت و کنار گل‌های باغچه نشستیم و ویززز از یک نگرانی بزرگ گفت. مامان یک راه حل جالب برای مبارزه با نگرانی بزرگ ویززز یعنی فراموشی تجربیاتش روی زمین مطرح کرد و تهش رسیدیم به دفتر یادگیری‌ها!

***

مامان: سپیدار، سپیدار؟! ویززز؟ تو حیاط نشستید؟!

سپیدار: بله مامان جون بفرمایید. دوچرخه سواری چطور بود؟! خوش گذشت؟

مامان: عالی بود. وقت شروع برنامه است عزیزای دلم.

سپیدار: ا… سرگرم صحبت شدیم، زمان زود گذشت. میشه همین جا شروع کنیم؟

مامان: عالیه. چرا نه. پس اول با بچه ها حال احوال کنیم بعد اگر دوست داشتید بهمون بگید که در مورد چی صحبت می‌کردید.

سپیدار: ویززز باید تصمیم بگیره چون موضوع در مورد نگرانی‌های اون بود.

مامان: باشه. قبول. بریم که شروع کنیم.

سپیدار: ویززز میگه درود بر شما، منم بهتون سلام میگم. حالتون خوبه؟ سرحال هستین؟

مامان: سلام امیدوارم که شاد و سلامت باشید. امروز 25 فروردین 1401 خورشیدی و 7 آوریل 2022 میلادی است. به برنامه ما خوش آمدید.

سپیدار: مامان جون شما هم بیا کنار ما بشین.

مامان: بچه‌ها، جاتون خالی کاش بودید و این صحنه قشنگ رو می‌دیدید. ویززز و سپیدار یک پیک نیک حسابی راه انداختن! یک زیر انداز کنار گل‌های باغچه و زیر درخت شاتوت پهن کرده‌اند و از سایه این درخت قشنگ لذت می‌برن.

سپیدار: بعله. تازه خیلی هم مجهز اومدیم. کتاب‌هایی که می‌خونیم رو آوردیم.

مامان: ویززز این جا توی دفتر نوشت که  دفتر نقاشی و مداد رنگی هم برای ثبت زیبایی‌ها همراه آوردیم.

سپیدار: تازه کیکی که دیروز با کمک هم درست کرده بودیم هم آوردیم. نصفشو خودمون خوردیم، نصفش هم شد غذای پرنده‌ها و مورچه‌ها.

مامان: خوشحالم بهتون خوش می‌گذره. ویززز جون دوست داری بهمون بگی چی نگرانت کرده؟ کمکی از من برمیاد؟

سپیدار: ویززز میگه نگران فراموشی هستم. نگرانم آن چه که در سرزمین شما می‌بینم، می‌شنوم و یاد می‌گیرم از خاطرم محو شود.

مامان: می‌فهمم. نگرانی به جا و درستی داری.

سپیدار: مامان منم به ویززز حق میدم مگه خود من چقدر همه چیزهایی که اتفاق میفته رو یادم می‌مونه، ولی راستش رو بگم برام مهمه که ویززز خاطراتش با ما خیلی خیلی خوب یادش بمونه. جاهایی که رفتیم، کارهایی که کردیم حرف‌هایی که زدیم تو ذهنش باشه. دوست دارم حتی اگر از زمین رفت، بازم منو به یاد بیاره.

مامان: درک می‌کنم چی میگی. منم این ها رو دوست دارم. چون ویززز رو دوست دارم و دلم می‌خواد خاطرات مشترکمون رو خوب به یاد بیاریم.

سپیدار: ویززز میگه اگر فراموش کنم چه؟ چگونه برای هم وطنانم از آن چه دیدم و شنیدم و بوییدم و مزه کردم تعریف کنم؟ اگر نتوانم دوباره برای یادآوری خاطرات به این سرزمین بازگردم چه رخ خواهد داد؟

مامان: متوجه شدم که چی نگرانتون کرده. در قدم اول ازتون می‌خوام چشم‌هاتون رو ببندید و چند تا نفس عمیق بکشید.

مامان: خب حالتون چطوره؟

سپیدار: بهتریم مامان جون.

مامان: عالیه. من نگرانی شما رو درک می‌کنم. می‌خوام بگم که این نگرانی شما دو تا، نگرانی خیلی از آدم‌های این سیاره هم بوده هنوز هم هست. آدم‌ها برای رفع این مشکل یک راه دارند. حدس می‌زنید چه راهی؟

سپیدار: ویززز نوشته اطلاعی ندارم. منم همین طور مامان گرچه که یک حدس‌هایی می‌زنم.

مامان: نوشتن! آدم‌ها از سال‌های خیلی دور اتفاقاتی که هر روز براشون رخ می‌داد یا فکرهایی که توی سرشون داشتند رو می نوشتند.

سپیدار: حدس می‌زدم بگی نوشتن! منظورت دفتر خاطراته؟!

مامان: ببین ویززز چی نوشته! نوشته که حق با مادرت است! در اینترنت منابع زیادی مربوط به دفتر خاطرات افراد مشهوری وجود دارد که سال‌های بسیار دور زندگی می کرده‌اند. گویی این عادت در بین زمینیان رایج است.

سپیدار: خیلی خب. قبول. نوشتن کمک میکنه. یعنی الان من و ویززز بشینیم دقیق هر اتفاقی که برامون هر روز میفته رو بنویسیم؟

مامان: نه.

مامان: ویززز نوشته که اگر چنین کنیم که زمان زیادی از روز باید فقط به نوشتن بگذرد و فرصت تجربه کردن از دست می‌رود.

سپیدار: یادم اومد یکی از دوستای من برای خودش توی آینده خاطرات می‌نویسه. فکر کنم برای خودش تو 20 سالگی.

مامان: چه بامزه. آدم‌ها به دلایل مختلفی فکرها و اتفاقاتی که براشون میفته رو ثبت می‌کنند. بعضی‌ها دوست ندارن خاطرات خوب یا بد شون فراموش بشه. بعضی‌ها دوست دارن مثلا غذاهایی که می خورن رو بنویسن. یا مثلا چیزایی که براش شکرگزار هستند.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه