قسمت ۵۷ – نوروز در زمانه خاله همدم
در این قسمت براتون تعریف کردیم که چطور با خاله همدم آشنا شدیم و چه نکاتی از نوروز در زمان قدیم بهمون یاد دادن.
***
ویززز: سلام دوستان عزیزم
سپیدار: سلام بچهها
مامان: به به، شنوندههای عزیز، مجدد نوروزتون مبارک
سپیدار: امروز 10 فروردین 1402 خورشیدی و 30 مارچ 2023 میلادی است. شما به صدای من و مامان و ویززز گوش میکنید.
ویززز: از نوروز برامون بگید. چه کردید؟ کجاها رفتید؟ به کیا سر زدید؟ و سوال بسیار مهم این که عیدی چی گرفتید؟!
سپیدار: ویززز از سنت عیدی دادن خیلی خوشش اومده، که خب برای من عجیبه، آخه اونها توی سیارهشون بیبهانه به هم دیگه کادو میدن و من عاشق این عادتشون شدم. به نظرم کارشون حتی از عیدی دادن هم بهتره.
ویززز: سپیدار جانم برای من توضیح داده که در عید معمولا بزرگترها به کوچکترها پول هدیه میدهند که خب هدیه خوبی است و هر کس هر چیزی که لازم داشته باشد با آن پول میخرد.
سپیدار: عیدیهای امسال جالب بودن ولی این که ما چیزی عیدی گرفتیم که قبلا هیچ وقت نگرفته بودیم ماجرا رو از این هم جالبتر میکرد.
مامان: آره. ما همهمون خانوادگی نفری یک تخم مرغ رنگ شده با پوست پیاز قرمز در کنار اسکناس عیدی گرفتیم. راستش من و پدر سپیدار قبلا وقتی بچه بودیم تخم مرغ عیدی گرفته بودیم ولی کلا فراموش کرده بودم.
ویززز: خانم اکبری را به یاد دارید؟! خانم همسایه که دوست داشت از زیر و بم سیاره ما سر در بیاورد و کلی سوال از من میپرسید؟ همون خانومی که برایمان شکلات هدیه میآورد. حالا که عید شده مادربزرگ ایشان به دیدن شان آمده و چند روزی مهمانشان است.
سپیدار: مامانبزرگ خانم اکبری، یک خانوم خیلی زیبا با موهای سفید و قدی خمیده است که اسم خیلی قشنگی دارن، همدم. آدم دوست داره هی زیر لب اسمشونو تکرار کنه. همین خاله همدم بود که بهمون در کنار اسکناس تخم مرغ رنگی عیدی داد. بهمون گفت برکت داره.
مامان: خاله همدم رو اولین بار وقتی برای عید دیدنی به خونه خانواده ی اکبری رفتیم ملاقات کردیم. از دیدن شون کیف کردیم. اونقدر بامزه شوخی کردند و حرف زدند که همهمون شیفتهشون شدیم.
ویززز: و از ایشون دعوت کردیم که روز بعد همراه خانواده برای خوردن ناهار مهمون ما باشند، تا راحتتر و بدون عجله به حرفهاشون گوش کنیم.
سپیدار: آخه میدونید عید دیدنی چطوریه دیگه. در زمان کم باید به خونه خیلیها سر زد. تند تند احوالشونو پرسید از سالی که گذشت حرف زد و آرزوهای خوب کرد و به خونه عزیز بعدی رفت.
ویززز: خوردن خوراکیهای خوشمزه را فراموش نکن.
مامان: فکر کنید که عید چه بهشتیه برای ویززز و بقیه اونایی که عاشق شیرینی هستند.
سپیدار: بعله. خلاصه، سوم نوروز بود که خانواده اکبری و خاله همدم به خونه ما اومدند. خاله جون نگاهی به سبزههای ما کرد و گفت به به چه سبزههای تر و تازهای ولی تزییناتش کو؟ ما گفتیم چی؟! تزیینات؟؟
ویززز: من فکر میکردم روبان قرمزی که دور سبزهها بسته بودیم به عنوان تزیینات قبول است ولی خاله همدم منظور دیگهای داشت.
مامان: خاله همدم توضیح دادند که قدیم ترها رسم بوده که برای لا به لای سبزهها چند تا نخود بر میداشتند، براشون چشم و ابرو میکشیدن، با پارچه روسری کوچولو براشون درست میکردند و میگذاشتند لا به لای سبزهها. اگرم نخود نمیخواستند با رنگهای طبیعی یکمی نشاسته رو رنگ میکردند و نوک سبزهها رو رنگی رنگی میکردند.
سپیدار: خاله همدم مامان رو خیلی به خاطر سبزه بزرگ سفره هفت سین مون تشویق کرد. بهش گفت دخترم حتما حواست بوده که به اندازه هر عضو خانه یک مشت غلات یا حبوبات سبز کنی. این کار رزق و روزی اعضای خانه را زیاد میکند.
ویززز: شما در جریان بودید؟
مامان: نه تصادفی این طوری شد. ولی ادامه توضیحات خاله همدم رو بلد بودم شبیه حرفهای مامانبزرگم بود. این که قدیمیها از روی مدل در اومدن سبزهها فال میگرفتند، اگر سبزه یک دست در اومده بود و تمام ظرف رو پوشونده بود، اون سال سال خوبی میشد. اگر جاهاییش خوب در نیومده بود بعضی از کارها خوب پیش نمیرفت.
سپیدار: خلاصه همین شد که ما یعنی من و ویززز خاله همدم رو سوال بارون کردیم.
…