Program Picture

نمایش باران و فاران

وفاداری و خدمت
۱۹ آبان ۱۴۰۰

در این قسمت باران و فاران به همراه مادرشون، یک سری کیسه‌ پارچه‌ای درست کردند و بین همسایه‌ها پخش می‌کنند تا موقع خرید به جای پاکت‌های پلاستیکی ازش استفاده کنند.

***

باران: مامان جون، همه این ساکای پارچه‌ای رو دیشب دوختی؟

مامان: نه مامان جون، اینا رو الان چند شبه دارم می‌دوزم. شما که خوابین میرم تو اتاقی که چرخ خیاطی داریم، می‌دوزم.

فاران: مامان، با بابا که رفته بودیم پارچه‌ها رو بخریم اون آقای فروشنده خیلی از جنس پارچه تعریف می‌کرد. گفت اینا جدید آمده با کلی رنگ.

مادر: درست گفته. اتفاقا هم این سری جنساشون بهتر شده، هم رنگ‌بندیشون بیشتر.

پدر: بچه‌ها فقط خاطرتون هست قبلا به کدوم خانواده‌ها تو محل از این سبد خریدای پارچه‌ای دادین که یه موقع کسی جا نمونه.

باران: من یادمه دقیقا از اول کوچه تاااا… سوپر مارکت آقای رحیمی به همه خونه‌ها دادیم.

مادر: خب چی گفتین بهشون یادتون مونده؟

فاران: بله که یادمون مونده، گفتیم ما و مامان بابامون تصمیم گرفتیم تو محلمون به هر خونه‌ای یه دونه از این ساکای پارچه‌ای هدیه بدیم.

باران: گفتیم خوشحال می‌شیم این هدیه کوچیک ما رو قبول کنید و از این به بعد از فروشگاه‌هایی که خرید می‌کنین هیچ پلاستیک و نایلونی نگیرید، به جاش خریدتونو بریزید تو این کیسه‌های پارچه‌ای.

فاران: تازه من بهشون گفتم اینا گارانتی هم دارن، هر وقت خراب شد بگین یه دونه جدیدشو براتون میاریم.

پدر: آفرین بچه‌ها، خیلی خوبه که شما اینطوری خدمت می‌کنین و مهم‌تر این که این کارو از تو محله خودتون شروع کردین.

مادر: حالا می‌دونین چرا از کیسه‌های پارچه‌ای به جای کیسه‌های پلاستیکی استفاده می‌کنیم؟

باران: بله چون این پلاستیکا تا سالای خیلی خیلی زیاد می‌مونن وهمه جا رو کثیف می‌کنن.

فاران: تازه کلی پرنده و حیوونا هم اونا رو می‌خورن و می‌میرن.

مادر: دقیقا. پلاستیک طبیعت و دنیای قشنگمونو خراب و آلوده می‌کنه بچه‌ها. ولی این کار شما همون‌جور که بابا حامد گفت اسمش خدمته. مطمئنم شما بچه‌ها می‌تونین دنیایی خیلی قشنگ‌تر از الان بسازید.

باران: مامان می‌خواین این سری روشون نقاشی بکشیم؟

مادر: آره خیلی هم خوبه، فقط خیلی شلوغ نشه، شاید همه خوششون نیاد.

باران: نه یه قلب با یه گل کوچیک اینجاش خوبه؟

مادر: آره قشنگ ‌میشه.

فاران: منم بکشم؟

پدر: بکش بابا جون، فقط اونی که مامان گفت رو یادتون نره، خیلی شلوغ نشه. باید هم ساده باشه، هم شیک و تمیز.

فاران: باران این رنگارو جدید گرفتی؟

باران: آره با بابا از لوازم نقاشی مخصوص پارچه گرفتیم، گفت قابل شستشوئه.

فاران: چقدر خوب. اون قرمز رو میدی؟ نه اون یکی…

باران: این صورتیه، وقتی خشک بشه یکم رنگش عوض میشه.

پدر: بچه‌ها می‌دونین اصلا خدمت چیه؟

فاران: خدمت… یعنی کمک کردن به بقیه آدما.

باران: معلم‌مون می‌گفت خدمت یعنی کاری رو برای کسی انجام دادن، بدون اینکه ازش چیزی بخوای.

مادر: آفرین به هردوتون. می‌دونین بچه‌ها خدای مهربون نعمت‌های زیادی به ما داده. همه‌مون خوب می‌دونیم که خدا خیلی بنده‌هاشو دوست داره و هیچ‌وقت تنهاشون نمی‌ذاره، حالا می‌دونین وظیفه ما چیه؟

پدر: وظیفه ما اینکه وفادار و خوب باشیم برای خدای مهربون.

فاران: یعنی چی بابا جون؟

پدر: ببین بابا، شما بچه‌ها وقتی متوجه میشین پدر و مادرها چقدر دوستتون دارن و براتون زحمت می‌کشن چجوری وفاداری می‌کنید؟

مادر: یا چجوری به اونا نشون می‌دین که دوسشون دارین؟

باران: خوب به حرفاشون گوش می‌دیم.

فاران: هر کاری که بهمون بگن رو انجام می‌دیم.

باران: سعیمونو می‌کنیم که بابا مامانمون رو خوشحال کنیم.

مادر: ای جونم به هر دوی شما، ما هم برای اینکه وفادار خوبی واسه خدا جون باشیم به حرفاش گوش می‌دیم و هر کاری می‌کنیم که خوشحال و راضی باشه.

پدر: چه خوب گفتی. یکی از راه‌های وفاداری و خدمت به خدا خدمت به مردم دنیاست بچه‌ها. کل زندگی ما باید خدمت باشه. مدام باید بگردیم دنبال راه‌هایی باشیم که به بقیه کمک کنیم.

باران: مثلا باید فکر کنیم که دوباره برای محله‌مون چکار می‌تونیم بکنیم.

مادر: بله دقیقا.

فاران: می‌گم یه سوال بپرسم؟

مادر: بپرس عزیزم.

فاران: مگه نمی‌گین ما باید به تمام آدمای توی دنیا خدمت کنیم؟

پدر: خب؟

فاران: پس چرا ما تو محلمون فقط از این کارا می‌کنیم؟

مادر: چه سوال خوبی، نظر خودتون چیه؟

news letter image

ثبت نام در خبرنامه