وقتی بر اساس قرائتمون از جامعه و درک نیازهامون تخیل میکنیم، پشت این تصویر ذهنی و چشماندازی که میسازیم باید باوری برای تغییر وضعیت موجود وجود داشته باشه. خواستی با تمام وجود، یا تلاش برای این که چنین میل و کششی رو در خودمون تقویت کنیم. در غیر این صورت تخیلمون، تصویری بیجان و بیتحرک و تبدیل به حسرت یا آرزویی دست نیافتنی میشه. من بیان این تمنا و اشتیاق برای تحرک و کمال رو نیایش نامگذاری میکنم.
***
به نظرم فرشتهها یا با من مشکل دارن یا زبونمو نمیفهمن که همیشه دعاهامو برعکس به خدا میرسونن!
تپ تپ داشت میزد، قلبم، و هر لحظه امکان داشت بایسته! راستش تو دوران تحصیل هر وقت معلم میخواست ازمون امتحان شفاهی بگیره دفترشو باز میکرد، اسم پنج نفر رو دونه دونه میخوند که برن پای تخته! هر بار که میگفت آقای … من قلبم وایمیساد که نکنه الان اسم منو بخونه! مثل رگبار تو دلم تکرار میکردم، خدایا غلط کردم! خدایا تو رو خداااااا! خدایا ببخشید! اگه این دفعه اسممو نگه قول میدم دفعه بعد بخونم! مثل ورد این جملاتو بارها و بارها تکرار میکردم. و این اولین مواجهه من در گفتوگو با خدا یا دعا خوندن بود. اما نمیدونم چرا هر چی بیشتر دعا میکردم معلم اسممو بیشتر میخوند. منم راستش از همون موقع نسبت به دعا خوندن کلا بیاعتقاد شدم! البته بیانصاف نباشم، یه بارم اسممو نخوند ولی درست همون وقتی بود که من درسمو خونده بودم و داشتم خداخدا میکردم که اسممو بخونه!
اخیرا خدا تو خبررسانیهای رسمیش اعلام کرده که از تمام منصبهاش استعفاء داده. دلیلشم اصلا این نیست که رسیدگی به دعاهای هشت میلیارد انسان گیجکنندهاست، که اساسا دیگه کمتر کسی دنبال گفتوگوی عاشقانه با خداست، اوناییم که دعا میکنن یا دنبال جا پارک توی خیابونای شلوغن، یا قبولی تو کنکور، یا اینکه از روشای درمان نازایی ناامید شدن و دست به دامن خدان، یا اینکه میخوان یه بلایی سر عروس یا مادر شوهر بیارن! یا اینکه اینقدر بلا سر مردم آوردن که کابوس جهنم دارن، یا اینکه علیرغم همه تلاشهاشون توی این دنیا دستشون به حور و شراب و شیرینی نرسیده، مشتاق دیدار این چیزا بعدِ مَرگَن. این دعاگویان اگه دعاشون برآورده نشه که به خدا هر چی دلشون میخواد میگن. اگرم برآورده شه، میگن خودشون زحمت کشیدن و ربطی به خدا نداشته!
راستش منم موافقم که خدا حق داره استعفاء بده!
…