قسمت ۹ – معاشرت
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
صهبا: به مهندس کمالی میگفتی حراست رو خبر کنه. نیلوفر: اصلا مهلت نداد من حرف بزنم. گفت: من نامزد این خانوم هستم و خیلی هم به من ربط داره نمیدونی چقدر از دست مهندس کمالی عصبانی شده بودم، گفتم: شما به چه حقی خودتون رو نامزد من معرفی میکنین؟