قسمت ۱۷ – عشق شکوفه
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
صهبا: با شکوفه صحبت کردی؟ مهسا: آره،… تو عجب وضعیتی گیر افتادم ها. شکوفه که به حرفم گوش نمیده، بابا مامانش هم که نمیشه باهاشون حرف زد. میترسم خدای نکرده مشکلی پیش بیاد و همه کاسه کوزهها رو سر من بشکنن که تو باید یه کاری میکردی! صهبا: حالا تو هم این وسط به فکر خودتی؟