آن روز که سقوط کردیم
این اپیزود سعی دارد که به این سوال بپردازد که چه طور در فاصلهای کمتر از ۲ قرن، ایران به این شدت سقوط نمود. توجه به مندرجات رساله سیاسیه که در رابطه با فساد علما و نقششان در خرابی ایران بیان فرمودهاند و موضوع اهمیت تعلیم و تربیت که در رساله مدنیه در باب زوال تمدن ایرانی بیان فرمودهاند از اهم مطالب این اپیزود است. همچنین در این میان، با آوردن برشهایی از کتب و مقالات معتبر مربوطه، سعی مینماید مخاطب را با متون مناسب برای مطالعه آشنا نماید.
***
در اواخر مُلوک صفویّه عَلَیهِمُ الرّحمَه مِن رَبُ البَریَّه علماء در امور سیاسی ایران نفوذی خواستند و عَلَمی افراختند و تدبیری ساختند و راهی نمودند و دری گشودند، که شَآمَتِ آن حرکت مورثِ مضرّت و مُنتجِّ هلاکت گردید. ممالک مَحروسه جولانگاه قبائلِ تُرکَمان گشت و میدانِ غارت و اِستیلاء افغان. خاکِ مبارکِ ایران مُسَخَّرِ اُممِ مجاوره گردید و اِقلیمِ جلیل در دستِ بیگانه افتاد. سلطنتِ قاهره معدوم شد و دولتِ باهره مفقود گشت.
ظالمان دست تطاول گشودند و بدخواهان قصد مال و ناموس و جان نمودند. نفوس مقتول گشت و اموال مَنهوب. بزرگان مغضوب شدند و املاک مَغصوب. معمورۀ ایران ویران شد و دِیهیمِ جهانبانی مَقَرّ و سریر دیوان. زمامِ حکومت در دست درندگان افتاد و خاندانِ سلطنت در زیرِ زنجیر و شمشیر خونخواران. پرده نشینان اسیر شدند و کودکان دستگیر. این ثمرۀ مداخلۀ علمای دین و فُضلای شرعِ متین در امور سیاسی شد…
متنی که شنیدید بریدههایی از رسالۀ سیاسیه بود. رسالۀ سیاسیه از آثار حضرت عبدالبهاست که در سال 1893 در باب مسائل سیاسی ایران آن زمان نگاشته شده است.
در ادامه به قسمتی از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه از دولتمردان دوره ناصرالدین شاه قاجار گوش خواهید داد. این کتاب حاوی یادداشتهای محمد حسن خان اعتماد السلطنه از وقایع سیاسی و اجتماعی اواخر قرن نوزدهم هست.
و بعد از اون به قسمتی از مقدمۀ کتاب چرا عقب ماندهایم نوشته علی محمد ایزدی گوش خواهید کرد.
صبح کاری داشتم منزل دبیرالملک رفتم، وقایع شورش تبریز را مدتیست شنیده بودم. چون از سرچشمههای مختلف بود درست باور نمیکردم و از دبیرالملک پرسیدم. قیمت نان هم ترقی کرده، بلکه قحطی شده بود. بطور عرض و شکایت، مردم به خانۀ قائم مقام رفته بودند، او هم حکم کرده بود سربازان به عارضین شلیک کرده بودند. به روایتی بیست و به روایتی سی نفر کشته شده بودند. نعش مقتولین را به قُنسولخانۀ روس برده بودند و مردم خود را به زیرِ بِیرق روس پناه داده بودند. حاصلِ عمل اینکه قائممقام از ترس پناه به عمارت ولیعهد میبَرَد. مشروط بر اینکه به هیچ کار مداخله ننمایند. از طهران هم خبر رسیده که مُلاها در صدد فتنهجوئی و فسادند. نان و گوشت را که خواسته بودند ارزان نمایند گرانتر شده و کمیاب است. از شیراز خبر رسیده که مُستشارالمُلک وزیر آن مملکت استعفا داده است و کار حکومت در نهایت بینظمی و اغتشاش است. ملخخوارگی و سایر بلاهای دولتی، ارضی و سماوی دچار مردم است. از خراسان خبر میرسد که چندهزار نفر از رعایای قوچان از ترسِ پسرِ شُجاعالدوله که مجدداً حاکم شده است به خاک روس فرار نمودهاند. خلاصه اینکه در این وقت بدبختانه در تمام مملکت بینظمی و اغتشاش است و در طهران که کرسی مملکت است هرج و مرج، بینظمی، دزدی و گرانی بدتر و سختتر از همه جاست. خداوند وجود مبارک پادشاه ما را حفظ کند و رجال دولتش را در امورات بیشتر مواظبت فرماید تا رفع این فتنهها را به حُسنِ تدبیر و با کمال جلادت و قوت بنمایند. نایب السلطنه در این حِیص و بِیس به جهت تَفَرج و خوشگذرانی و گرفتن چند صیغۀ تازه به اَلَنگه تشریف بردهاند که از آنجا شهرستانک بیایند.
شما به قسمتی از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه گوش دادید. این کتاب حاوی یادداشتهای محمد حسن خان اعتماد السلطنه از وقایع سیاسی و اجتماعی اواخر قرن نوزدهم هست. محمد حسن خان اعتماد السلطنه از دولتمردان دوره ناصرالدین شاه قاجار بوده.
در ادامه به قسمتی از مقدمۀ کتاب چرا عقب ماندهایم نوشته علی محمد ایزدی گوش خواهید کرد.
مطالبی که در این کتاب طرح خواهند شد به طور خلاصه شامل این موضوعات میشوند:
اول، قبول اینکه جامعۀ ما عقبافتاده است. به این معنی که در آن جهل و ظلم و فقر وجود دارد.
دوم، پذیرش اینکه اکثر افراد جامعۀ ما از نظر روانی آسیب دیدهاند و خُلقیات و عقبماندگیهایمان معلول آن است.
سوم، اینکه این آسیبدیدگی خود علتی دارد.
چهارم، اینکه این آسیبدیدگی خوشبختانه علاجپذیر است.
پنجم، اینکه راههای درمان فراوانند، ولی راهی را که فکر میکنم بنا به فِطری و قابل اجرا بودنش بهترین باشد، راهیست که پیامبران رفتهاند. یعنی تبعیت از قانون طبیعی بشر و اصلاح باورهای منحرف شدۀ مردم.
…