با تو غریبهام
این اپیزود به مفهوم هویت میپردازد و سعی در آن دارد که ریشههای هویت ایرانی که در قرن سوم میلادی از سوی پادشاهان ساسانی وارد تاریخ ایران میشود را بررسی نماید و به بحران هویتی که در حال حاضر با آن روبرو هستیم بپردازد. در این میان با آوردن برشهایی از کتب و مقالات معتبر مربوطه، سعی مینماید مخاطب را با متون مناسب برای مطالعه آشنا نماید.
***
به قسمتی از نوشتار احمد اشرف در باب بحران هویت ملی و قومی در ایران گوش میدهید. برای مطالعه متن کامل این مقاله میتوانید به ایراننامه شماره 3، سال دوازدهم سر بزنید.
مفهوم ”هویّت ایرانی” در معنای یک پارچـۀ سیاسی و قومی و دینی و زبانی و زمانی و مکانی، آنکه شباهتهایی به مفهوم هویّت ملّی در عصر جدید دارد، در قرن سوم میلادی از سوی پادشاهان ساسانی وارد تاریخ ایران میشود. استقرار پادشاهی ساسانی و دین زرتشتی، بهعنوان آیین رسـمی کشوری، همراه با رسمیت یافتن اسطورههای دینی و قومی دربارۀ آفرینش و تاریخ و جایگاه جغرافیایی ایران پایههای اصلی هویّت اقوام ایرانی را، که در ایرانشهر زندگی میکنند، شکل میدهد. این مفهومِ یک پارچۀ هویّت ایرانی با افول ساسانیان فرو میپاشد. حکومت جهانی اسلام جای حکومت ایرانی را میگیرد و دین جهانی اسلام در طول دو تا سه قرن به جای دین ایرانیِ زرتشتی مینشیند. امّا خاطرات پراکندۀ تاریخی و اسطورههای قومی در آگاهی جمعی اقوام ایرانی، کـه با هویّت گروهی عجم در برابر عرب در سرزمینهای اسلامی شناسایی میشوند، بر جای میماند و به خصوص با شکوفایی زبان دری و خـلق آثار بزرگ ادبی و علمی زنده میماند. تصوّر اسطورهای زمان و مکان با اسـطورههای اسـلامی درهـم میآمیزد، متفکّران ایرانی بزرگترین سهم را در تأسیس فرهنگ و تمدن اسلامی به دست میآورند، اسلام نیز در فرهنگ ایرانی اثـر مـیگذارد و در مقابل شیوههای تفکّر اسلامی از فرهنگ پربار ایرانی سیراب میشود.
با آنکه زبان فارسی و تداوم اسطورههای قومی، هویّت فرهنگی ایران را زنده نگاه میدارد، امّا یـک دوران فترت نه قرنی در هـویّت یـک پارچۀ ایرانی پدید میآید، پیش از آنکه این هویّت، در تمامیت سیاسی و دینی و فرهنگیاش، دوباره به همّت پادشاهان صفوی و به یاری مذهب شیعی و با شمشیر قبایل جنگاور ترکمان از نو احیا شود. با انقلاب مشروطه و تأسیس نوعی دولت ملّی، در معنای امروزی آن، ایرانیت احیاء شده در عصر صفوی به صورت هویّت ملّی در عصر جدید ظاهر میشود. امّا تصوّر زمان در اسطورههای ایرانی، که با پیدایش نخستین انسان و نخستین پادشاه و سـلسلههای اساطیری پیشدادی و کیانی همراه بود، براساس تحقیقات جدید باستانشناسی و تاریخی، تنها به سلسلههای تاریخی ماد و هخامنشی باز میگردد. سلسلههایی که دو هزار سال از خاطرۀ تاریخی ایرانیان محو شده بود در قرن کنونی دوبـاره زنده میشود و تاریخ به جای اسطوره مینشیند. سرانجام میان هویّت ملّی ایرانی و هویّت فراگیر اسلامی و میان هر دو با هویّت انسان متجدّد امروزی درگیریهای عمیق پدیدار میشود. این برخوردها و درگـیریهای سـیاسی و فرهنگی بحرانی بزرگ در هویّت ملّی و دلهرهای ژرف در آگاهی جـمعی ایـرانیان پدید میآورد.
مشغول چرتکه انداختن و محاسبه است و اعتنا به فَلَک ندارد. پسر بیست و چهارسالهاش جعفرآقا هم در طرف روبروی پدر در همان حُجره چمباتمه نشسته است و دارد کتاب میخواند و یادداشت برمیدارد. حاجی علیقُلیآقا صدقیانی با چنان ثروت و تمولی که تنها خودش حسابش را دارد و بس، ناهارش مرتباً دیزیِ بازار است با ترشی بادنجانی که مخصوصاً عیالش برای او انداخته است و خودش هر روز صبح مقداری از آن را در ظرف مخصوصی با خود از خانه به حُجره میآورد. نباید تصور کرد حاجآقا خسیس است ولی رسم و عادت پدرش و پدربزرگش و جدّ و آبایش چنین بوده است و اون هم به رسم و عادت آباء و اجدادی عمل میکند و خیرش را هم دیده است.
جعفر آقا که خود را متجدد میداند دیزیخور نیست و عموماً ناهار را در دکان چلوکبابی مجاورِ تیمچه که در بازار اُرُسیدوزها واقع و در تمام شهر دارای شهرت است صرف میکند و انعام کلانی به شاگرد و پیشخدمت چلوکبابی میدهد و خلاصه آنکه با وجود متجدد بودن، پسرِ حاجیِ کامل عیاری است، لباس مُدِ روز میپوشد و اتومبیل سوار میشود و فُکُل و کراوات میزند و حتی با دخترها هم نشست و برخاست، و سرّ و سرّی دارد و زیر بار حرفهای پدر نمیرود که نمیرود. فرزند منحصر بهفرد حاجیآقاست و حاجیآقا هم جُورش را میکشد و مینالد و قرقر میکند و متحمل میشود.
…