بعدازظهر خوبی بود و کسانی که در اون مهمونی بودن اوقات خوشی در کنار حضرت عبدالبهاء و دیگران میگذروندن. اما یه مرتبه مردی در سالن رو باز کرد و مستخدم رو کنار زد و خودشو به جمع مهمونا رسوند.