وابستگی خودخواسته زنان

Program Picture

شاخه زیتون - فصل ۱

وابستگی خودخواسته زنان
۲۳ خرداد ۱۴۰۱

در برخی از الگوهایی که برای تربیت دختران اتخاذ می‌شود وابستگی آن‌ها در همه امور به همسران‌شان، نشانه اهل بودن و همراهی آن‌ها تلقی می‌گردد. این امر به مرور باعث از بین رفتن شخصیت مستقل و هویت شخصی دختران می‌شود و این تسلسل معیوب در نسل‌های آتی ادامه می‌یابد.

***

ای خدااا… عجب بارونی… چه هوایی شده امشب. چقدر خوب شد که گوش به حرف امید کردم و کاناپه رو این طرف گذاشتم، اگه نه الان خیس آب شده بود.

امروز عصر مسافرام رفتن… پسر خاله امید با همسرش که شمال زندگی میکنن برای چند روز مهمونمون بودن، بچه‌های خوب و مهربونی هستن. البته بعد از دامادی پسرخاله اش این دفعه اولی بود که با خانمش وقت می‌گذروندیم. ارتباطشون به نظر خیلی صمیمی و نزدیک به نظر می‌رسید، مدام قربون صدقه هم میرفتن و به هم چسبیده بودن، یه جورایی از دیدن ابراز عشق و علاقشون لذت می‌بردم.

خانمش راجع به هر چیزی نظر همسرش رو می‌خواست، رضایت تو چشمای پسر خاله موج میزد و با کمال میل به خانمش نظر میداد، هر دو خوشحال و راضی بودن… امید هم هر از چندی نگاه‌های معناداری به من می‌کرد و با اشاره چشم و ابرو به من نشونشون میداد، احساس می‌کردم با زبون بی‌زبونی میگه ببین چقدر برای مردش اهمیت قائله و چطور راجع به همه چی نظر می‌خواد. یک روز عصر با هم رفتیم بیرون که کمی تو شهر بگردونیمشون.

خوب ببینم، عروس خانم جای خاصی هست که بخوای ببینی؟ بازار، جاهای تاریخی، مجتمع تفریحی، همه قلمش رو داریما. عروس: هر چی سعید بگه منم موافقم. از روزی که اومده بودن هر چی ازش سوال کردیم همین جواب رو داده… حتی وقت آماده شدن هم منتظر بود سعید لباساش رو براش انتخاب کنه. بالاخره رفتیم یک کافه وسط شهر که یه نوشیدنی بخوریم، امید ازشون پرسید: چی می‌خورین بچه ها؟ سعید مشغول نگاه کردن به منو بود که باز عروس خانم جمله معروفش رو تکرار کرد، اما این بار امید هم شاکی شد و گفت خوب شاید چیزی که اون انتخاب کنه رو تو دوست نداشته باشی. وقتی آقایون رفتن تا با هم برای گوشی سعید شارژر بخرن، قرار شد تا ما خانما هم سری به مغازه‌ها بزنیم، شنیدم که دیشب به سعید می‌گفت که یک شلوار لازم داره.

نزدیک به شش مغازه رفتیم، نمی‌تونست تصمیم بگیره که کدوم مدل براش مناسبه، وقتی که بالاخره یکی رو پسندید گفت، کاش سعید باهامون میومد… بهش  گفتم که خیلی تو پاش قشنگه و قیمتشم مناسبه… همین رو بردار. با اینکه خودش هم خوشش اومده بود ولی آخر سر گفت من بدون سعید واقعا نمی‌تونم خرید کنم. گفتم: باباجون یه شلواره دیگه… یعنی واقعا بدون همسرمش حتی خریدای شخصیش رو هم نمیتونه انجام بده؟ از عصری که رفتن دارم به اتفاقات این چند روز فکر می‌کنم، به مدل ارتباطی این زوج جوون و هزاران زوج دیگه که شاید روابط شبیه به این بر زندگیشون حاکمه. در حالی که دنیا داره روی قوانین حقوق برابر زنان در محیط‌های کار و چگونگی اجرای قوانین فراجنسیتی کار می‌کنه ما هنوز درگیر وابستگی خود خواسته خانم‌ها به آقایون هستیم. این مدل ارتباطی، سبک غالب، در روابط  بین زن و مرد در کشور ماست که در درجه اول مقصرش خود زنان و در جایگاه بعدی مردان هستند که به دلیل حس خوشایندی که از این کنترل همیشگی دارند، این مدل ارتباطی رو تایید و پشتیبانی می‌کنند.

نمیدونم چه چیزی باعث میشه که یک زن این وابستگی خود خواسته رو بر خودش تحمیل کنه تا جایی که حتی برای انتخاب‌ها و مسائل شخصی و جزئیش هم خودش رو مستقل و واجد شرایط ندونه… شاید ترس از پیامدهای انتخابشه، شایدم اضطرابی که در نتیجه انتخابش ممکنه بهش وارد بشه رو دوست نداره و حوصله قضاوت شدن رو نداره و کم کم با این سبک خودش و نظراتش و هویتش رو هم از دست میده… البته نقش جامعه و الگوهای تربیتی غلطی که والدین در پرورش دخترهای به اصطلاح سازگار و خوب و اهل زندگی پیش می‌گیرن هم در این مورد بی‌تاثیر نیست… بحث دلبستگی و عشق یک طرف و بحث وابستگی و انکار هویت شخصی و عدم توانمندی در تصمیم‌گیری یک طرفه.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه