قسمت ۶ – از ژل کتیرا تا کراتین مو
وقتی با بحرانهای بزرگتر جهانی مواجه میشیم معنای هارمونی و مشارکت در بین فرد، جامعه و موسسات معنای دقیقتری پیدا میکنه. به مرور درک میکنیم که چطور توانمون رو به جای نزاع، رقابت و برتری نسبی از هم، صرف هماهنگی با هم بکنیم. چطوری میتونیم در برابر بحرانها سطح متعالیتری از حیات اجتماعی رو تجربه کنیم؟ سطحی که فراتر و توانمندتر از قوای تک تکمون، جوامع و موسساتمون باشه.
***
داشتیم میرفتیم مهمونی. تازه پشت لبم سبز شده بود و بزرگترین مسالۀ زندگیم زیبایی بود! بابابزرگم داد زد «بچه جون بدووو دیگه!» تقریبا یه شیشه ژل موی کتیرا رو سرم خالی کردم تا بتونم موهامو به راه راست هدایت کنم! جوش صورت و موی وز از چالشای بزرگ همسن و سالای من بود! بچههای دهه شصتی به قدرت مهارکنندگی ژل موی کتیرا واقفن! البته چالشای خودشم داشت! کتیرا که خشک میشد موها یه جوری مثل سنگ سفت میشد که دستگاه تخریبَم نمیتونست تکونش بده! ولی کافی بود دستت به موهات بخوره، کلهات پر میشد از پوستههای سفید! اونوقت بود که باید هر طور شده به آب دسترسی پیدا میکردی تا دوباره به موهات آب بزنی، ولی چون موهات خیس میشد، دوباره وز میشد، وقتی هم که خشک میشد دیگه مثل اولش سفت نمیشد. اصلا یه وضعی! علیرغم همه این چالشها کلهای که ژل کتیرا داشت تومنی دو زار نسبت به بقیۀ کلههای ارگانیک توفیر داشت! والا.
خلاصه، با یه شلوار لی راسته و کت تک اومدم بیرون. از بابابزرگم که یه دست کتوشلوار پارچهای تنش بود، پرسیدم «تیپم چطوره!» گفت «عالی!» گفتم «واقعا؟» گفت: «آره باباجان! خدا رو شکر به یکی از سوالای بنیادی زندگیم قبل مرگم پاسخ دادی!… اینکه میگن عقل به سن آدمها نیست و کوچیک و بزرگ نمیشناسه همینه دیگه!» چشام برق زد، خداییش بابابزرگم تا حالا اینطوری ازم تعریف نکرده بود! گفتم «خب چه سوالی؟» گفت: «والا همیشه برام سوال بود که شتر گاو پلنگ چه موجودیه؟ با دیدن این ریختت دیگه کاملا متوجه شدم!» بعد یهو قاطی کرد، داد زد «بچهجان تو عقل نداری؟ تو اون کلهات عقل نیست آخه؟ این چه افتضاحیه تنت کردی؟» گفتم «بابابزرگ! کجای کاری؟! این لباس اوج خلاقیته!» گفت: «بچه این خلاقیت که هیچ حَمّاقیتَم نیست!» گفتم «یعنی چی اون وقت؟» گفت «یک واژه خلاقانه است از ریشهی حَمَقَ! به معنی بسیار بسیار نوآورانه!» بله، تو همون لحظه بود که نه تنها معنای تقابل سنت و مدرنیته رو همچی خیلی عمیییییق درک کردم! در عین حال به مفهوم هارمونی و هماهنگی هم فکر کردم!
هر چی بزرگتر شدم دیدم چقدر پیچیده است که جامعهای درست کنیم که هم افراد بتونن متفاوت باشن و هم تفاوتِ همو بپذیرن. در عین حال چقدر به خلاقیت نیازه تا این تفاوتها با هم هماهنگ بشن و ترکیبشون به قول پدربزرگم شتر گاو پلنگ یا حَمّاقانه نشه!
بله، تو این برنامه میخوایم در ارتباط با اینکه چطور به کمک خلاقیت میتونیم بین فرد، جامعه و موسسات هماهنگی به وجود بیاریم مشورت کنیم!
موضوعی که ما رو هدایت میکنه هدف اخلاقی دوجانبه است! با ما همراه باشید!
…