قسمت ۵ – بشر؟ کدوم بشر؟
ما توی برنامه قبل درباره امید اجتماعی، با دقیقتر کردن درکمون از برابری و ماهیت انسان، به فهم عمیقتری از عدالت رسیدیم. همبستگی بین انسانها رو به هارمونی بین نتها تشبیه کردیم که در کنار هم یک کل واحد یا یک ملودی رو میسازن. این تصویر زیباییه ولی من دوباره به همون سوالم برمیگردم که چنین تصویری چقدر با واقعیت پر از جنگ، رقابت و نفرت دنیای ما تطبیق داره؟ چطور میتونیم به چنین تصویری اعتماد کنیم؟
***
یه روز داشتم اخبار جنگ رو میدیدم. با خودم گفتم «اینطوری نمیشه، ما باید برای حقوق بشر یه کاری کنیم». پدربزرگم قاطی کرد و گفت: «بشر؟!! کدوم بشر؟! بشری باقی نمونده! شما یک بشر به من نیشان بده». گفتم «پدر جان! من تا حالا فکر میکردم حداقل به عنوان نوهی ارشدتون یه تفاوتی با جمادات و نباتات و حیوانات دارم!» اما پدربزرگ با این حرفش بنیادیترین شناختها نسبت به خودم رو به لرزه انداخته بود! مامانم در حال سبزی خورد کردن با حرص گفت: «راست میگه بابابزرگت والا! هر گوشۀ خونه رو نگاه کنی، یه گوله جورابت مثل نارنجک آمادۀ انفجار افتاده! والا من همسن تو بودم، سومین شکمم، ببخشید به قول شما سومین بشرم رو باردار بودم، حالا شما چی؟ سی سالته هر صبح قبل از اینکه دنبال حقوق بشر باشی، باید در به در دنبال یه جفت جوراب تمیز بگردی». بابام آهی کشید و گفت: «بچه جان! ما که میخواستیم کل دنیا رو آباد کنیم، حتی نتونستیم از حقوق حیوانات حمایت کنیم. واااای به حال شما جوونا که سقف رویاتون حقوق بشره، از حقوق گیاهانم نمیتونین حمایت کنین! نهایتا شانس بیارید میتونین تو روز درختکاری جلو در خونتون به چند تا درخت آب بدین تا بیشتر اکسیژن تولید شه! که البته در راستای حقوق بشرم هست! میدونی که بابا جان! این روزا خیلیها حق نفسکشیدن هم ندارند.» من تازه فهمیدم که چرا میگن پشت هر مرد موفقی یه زن اگه نیست، پدر مادرش مثل کوه جلوش ایستادن و برای رسیدن به موفقیت اول باید اون کوه رو فتح کنه. این حجم حمایت رو که از جانب خانوادهام دیدم بهشون گفتم: «خیییییلی ممنون!» و از اتاق اومدم بیرون! در حالی که به درختای جلوی در خونمون آب میدادم فکر میکردم، تو همچین جامعهای چطور میشه به افراد بشر کمک کرد؟ چقدر ما به عنوان اعضای جامعۀ بشری با هم همبستهایم و اعضای یه پیکریم؟
بله دوستان تو این قسمت سعی میکنیم که بیشتر به این سوالات کامران بپردازیم.
…