قلبی خوب برای تکیه دادن
۰۴ تیر ۱۳۹۹
نوجوان که بودم، خجالت میکشیدم با پدرم تو خیابون دیده بشم. اون قد کوتاه بود. یکی از پاهاشم به شدت میلنگید. وقتی که دو نفری با هم راه میرفتیم و اون برای نگه داشتن تعادلش بازوی منو میگرفت، مردم زل زده بهمون نگاه میکردن. من از توجه این آدما خودخوری میکردم. اما بعدها درسهای زیادی از پدرم گرفتم.
قسمتهای دیگر این برنامه