بقای روح و حیات بعد از مرگ – بخش ۱
بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: همان گونه که نوزاد به هنگام تولد، جهان تنگ و تاریک رحم را ترک میکند و به جهانی باز و روشن قدم مینهد، به همان ترتیب نیز روح پس از مرگ …
***
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
«اگر بعد از فوتِ جسد، روح را فنایی باشد مثل این است که تصوّر نماییم مرغی در قفس بوده، بهسببِ شکستِ قفس هلاک گردیده و حال آنکه مرغ را از شکستِ قفس چه باک و این جسد مثل قفس است و روح به مثابهی مرغ …»
حضرت بهاءاللّه به ما میآموزد که روح پس از فوت جسد باقی و برقرار است و به حیاتِ خود ادامه میدهد. روح پس از ترکِ جسم به جهانی که منزّه از حدود و قیودِ زمان و مکان است ارتقاء مییابد. در عالمِ مثال، جسد به مثابهی قفس است و روح به مثابهی مرغ. اگر قفس شکسته شود، مرغ باقی و برقرار است. بازماندگان یک متوفّی مرگ از دسترفتهی خود را دردناک خوانند و به عزاداری نشینند لکن برای آنکه جهانِ فانی را ترک نموده است، مرحلهای جدید در سیر و سلوک در عوالمی دیگر آغاز میشود و به رتبهای دیگر از مراتب وجود دخول مینماید.
حیات روح در بدن مثلِ حیاتِ جنین در رحمِ مادر است
بهائیان حیاتِ روح را در بدن به حیات جنین در رحم مادر تشبیه مینمایند. از جمله نکاتِ مشترکِ این دو حیات عبارتند از:
- برای جنین تصوّر عظمت جهانِ خارج از رحم غیرممکن است. به همین میزان نیز عظمت جهانِ روح پس از ترکِ جسم برای انسان غیرقابل تصوّر است. به فرمودهی حضرت بهاءاللّه: «… و فرقِ این عالم با آن عالم مثل فرقِ عالمِ جنین و این عالم است …»
- همانگونه که نوزاد به هنگامِ تولّد، جهانِ تنگ و تاریک رحم را ترک میکند و به جهانی باز و روشن قدم مینهد، بههمان ترتیب نیز روح پس از ترک جسم، به جهانی روحانی گام مینهد و خود را از محدودهی تنگ و فشردهی جهانِ خاکی آزاد مشاهده مینماید. جنین در رحمِ مادر به تدریج هر آنچه را که برای حیاتِ اینجهانی مورد نیاز است، مثل چشم، گوش، پا و دیگر اعضاء مهیّا میسازد. لزومِ اعضاء و جوارحی که در رحمِ مادر تکامل مییابند در این جهان آشکار میشود. ناگفته پیداست که در رحم مادر نیازی به وجود آنان احساس نمیشده است. بهائیان بر این باورند که انسان باید در طولِ حیاتِ اینجهانی به تکمیلِ استعدادها و مهارتهای بالقوهی روحانی و معنوی خود بپردازد تا در آن جهان قادر به «دیدن»، «شنیدن» و «گام برداشتن» باشد. روح پس از ترکِ این جهان به لزومِ کمالاتِ روحانی مثلِ ایمان، معرفت، سرور یا محبّت پی خواهد برد. همانگونه که عدمِ تکاملِ اعضاء در رحمِ مادر به نقصِ عضو میانجامد و اثراتِ نقصِ عضو در این جهان آشکار میگردد، به همین ترتیب نیز عدمِ تکامل صفات و ملکاتِ روحانی در این جهان به محدودیّتهای روحانی در آن جهان منجر میشود.
- گرچه جنین در رحمِ مادر از دنیایِ خارج بیخبر است، نه آن را میشناسد و نه قادر به فهم آناست، لکن به آن بسیار نزدیک است. مثلاً میتواند صدایِ مادر را بشنود و به نوایِ موسیقی گوش فرا دهد یا تماس دستی را بر رویِ پوستِ بدنِ مادر احساس کند و حتّی از خود واکنش نشان دهد. به همین ترتیب نیز حیاتِ انسان تنها به جهانِ مادّی محدود نمیشود بلکه از یک حیاتِ روحانی هم برخوردار است. حیاتِ روحانی محیط بر زندگی انسان است و بر آن چیرگی دارد و هرچند آدمی قادر به درک چگونگی آن حیات نیست لکن نفوذ و تأثیرش در زندگی او غیرقابل انکار است.
- رشد نوزاد در رحمِ مادر از تشکیل نطفه تا مرحلهی تولّد روندی تدریجی دارد. به همین ترتیب نیز انسان در حیات این جهانی مراحل مختلف تکامل را اندک اندک طیّ میکند. رشد روحانی و کسب کمالاتِ معنوی با ترکِ این جهان خاتمه نمییابد. روحِ انسان در سفرِ خود به جهانِ باقی عوالمِ مختلفی را طیّ مینماید. به فرمودهی حضرت بهاءاللّه: «و امّا ماسألت من العوالم، فاعلم بأنّ للّه عوالم لانهایه به ما لانهایه لها و ما أحاط بها أحد الّا نفسه العلیم الحکیم …»
مضمون این بیان به فارسی چنین است: و امّا در موردِ آنچه راجع به عوالم الهی سؤال نمودهای، بدان که عوالمِ خداوند بیپایانند و برای آنها نهایتی تصوّر نتوان نمود و هیچکس را توانِ احاطه بر آنها ممکن نیست مگر خودِ خداوند که دانا و صاحبِ حکمت است.
- با وجود شباهتهای نامبرده، میانِ رشدِ جنین در رحمِ مادر و کسبِ کمالات در این جهان ناهمسانی بسیار موجود است. تکاملِ اعضاء در رحمِ مادر بدون ارادهی جنین و به منظورِ بهرهمندیِ آتی در یک جهانی مادّی است، حال آنکه انسان حینِ زندگی در این جهان، خود را بهجهتِ نیل به حیاتی جاودانی که حیاتی روحانی است آماده میسازد.
تاکید بر این نکته نیز لازم است که تشکیل اعضاء و جوارح در رحم مادر به میل و ارادۀ جنین صورت نمیگیرد، حال آنکه مسئولیت رشد اعضا و کسب کمالات تنها در این جهان و به ید اقتدار و به ارادۀ خود اسان نهاده شده است. به بیان حضرت بهاءالله: «ای بندۀ من، از بند ملک خود را رهائی بخش و از حبس نفس خود را آزاد کن. وقت را غنیمت شمر زیرا که این وقت را دیگر نبینی و این زمان را هرگز نیابی.»