رفاه مادی، در گرو تعریفی تازه از منفعت
شاید صندلی بازی در دوران کودکی را به خاطر داشته باشید. در خانه، مهد کودک، دبستان حتی این جزو بازی های مرسوم و محبوب بود. همیشه یک صندلی کمتر از تعداد نفرات در نظر گرفته میشد. با شروع موسیقی دور صندلیها میچرخیدیم و با قطع شدن آن، باید سریع روی یک صندلی مینشستیم و در نهایت؛ کسی که بی صندلی میماند، از بازی حذف میشد و آن قدر این حرکت را تکرار میکردیم تا تنها یک صندلی و دو بازیکن باقی میماند و در این مرحله هر کسی که پس از اتمام موسیقی، صندلی را از آن خود میکرد برنده بازی بود. چقدر در عالم بچگی خوش بودیم.
سالهای زیادی باید میگذشت تا اهل فن، دریابند این بازی و بازیهایی نظیر این، چه تاثیر منفیای میتوانند بر ذهن کودکان بگذارند. چرا که از آنها برای آینده؛ انسانهایی میسازند که همیشه و در همه جا احساس میکنند اگر کمی دیر بجنبند، بازی را خواهند باخت. همیشه بر سر یک رقابت تمام نشدنی هوشیار باقی میمانند، چرا که باور دارند آن چه هست، کمتر از کسانی است که خواهان آن هستند. پس چرا من دستم خالی بماند؟
کسانی که به این آگاهی دست یافتند بر آن شدند تا دست کم برای نسلهای آینده کاری بکنند. بازیهایی طراحی کنند که چنین تفکری و احساسی در عمق جان کودکان، نهادینه نکنند. تا تبدیل به انسانهایی نشوند که برای به دست آوردن صندلی و بردن بازی، فرد دیگری را هل بدهند و از صندلی پرت کنند. امروزه در بعضی جاها بازی زیبایی جایگزین صندلی بازی دوران کودکی ما شده است. به ظاهر شبیه به آن و به باطن بسیار متفاوت.
هنوز هم تعداد صندلیها یکی کمتر از تعداد شرکت کنندگان است. بچه ها که مثلا تعدادشان ده نفر هست به دور صندلیها میچرخند و قانون بازی این است که بعد از قطع شدن صدای موسیقی ده نفر باید خود را روی نه صندلی جا بدهند و کمک کنند کسی بیرون نماند. در مرحله بعد؛ یک صندلی حذف میشود و این بار پس از اتمام موسیقی، باید همان ده کودک خود را روی هشت صندلی جا بدهند.
تفاوت بنیادین این بازی را با بازیهایی که کودکی ما با آنها سپری شد حس میکنید؟ کودکانی که چنین بازیهایی را تجربه میکنند بیتردید در زندگی آیندهشان انسانهایی خواهند شد که موفقیت خویش را در گرو موفقیت دیگران خواهند دید و نه در حذف آنها. آری ممکن است باز هم از کمتر بودن یک چیز در قبال خواهندگان آن نگران باشند اما نگرانی آنها علاوه بر خودشان متوجه دیگر انسانها نیز هست. آنها به احتمال زیاد در بازی زندگی نیز طبق همان قانون صندلی بازی دوران کودکیشان بازی خواهند کرد.
چنین انسانهایی بدون تردید تعریفی متفاوت از اخلاق، همکاری، برنده بودن و احساس رضایت و خشنودی خواهند داشت. آنها قطعاً بین برنده بودن و موفق بودن تمایز قائل خواهند بود و بر اساس تعاریف تازه و پاکیزه خویش در جنبههای گوناگون زندگی ظاهر خواهند شد و به ایفای نقش انسانی خویش خواهند پرداخت. چه در عرصههای سیاسی، چه در عرصههای گوناگون اجتماعی، چه در عرصههای فرهنگی و هنری و چه در عرصه اقتصاد.
آن گاه که ما خود را عضوی از یک سیستم ببینیم که همه اعضا و اجزایش با هم مرتبط و متحد هستند و به شکل ارگانیک یک هدف را دنبال می کنند، بیتردید موفقیت و شکست خود و دیگران را نه جدا جدا که کاملا در هم تنیده و مرتبط با هم میبینیم. نه تنها هرگز موفقیت خویش را در شکست دیگری نمیجوییم، بلکه کاملا برعکس؛ رمز پیروزی خود را در کمک به آن دیگری برای رسیدن به موفقیتاش مییابیم.
بیندیشیم چه تغییری در دنیا حاصل خواهد شد اگر مثلا در عرصه اقتصاد چنین اتفاق اخلاقی شگرفی رخ بدهد. آیا ممکن است تصور کنیم این صرفاً به یک تفکر دور از واقعیت یا حتی تخیلی شاعرانه شبیه است؟ بله ممکن است در ابتدا چنین حسی داشته باشیم، چرا که حتی تعریف ما از تفکر شاعرانه و تفکر واقع گرایانه باید تغییر کند. چه بسا که تمایز و تباینی که بین این دو مفهوم حس میکنیم هم، ریشه در بازیهایی داشته باشد که در بچگی کردهایم.
مجموعه دیداری کنکاش بر آن است با الهام از پیام اول مارس ۲۰۱۷ بالاترین مرجع اداری جامعه جهانی بهائی موسوم به بیت العدل اعظم به تحلیل علمی این مساله بپردازد. شما را به دیدن و شنیدن آن دعوت میکنیم و پاراگرافی از پیام اول مارس ۲۰۱۷ بیت العدل اعظم را حسن ختام این مقاله قرار میدهیم:
“رفاه هر بخشی از مردم جهان، به نحوی جدایی ناپذیر با رفاه کل به هم آمیخته است. وقتی هر گروهی بدون در نظر گرفتن آسایش همسایگاناش تنها به رفاه خود اندیشد و یا منافع اقتصادی را بدون توجه به تاثیرش بر محیط زیست که تامین کننده معاش همگان است دنبال کند، حیات جمعی نوع بشر است که دستخوش آسیب میشود…”
نظرات و دیدگاه نویسنده این مطلب مستقل بوده و لزوما دیدگاه رسمی جامعه بهائی را منعکس نمیکند.