شعری از مهوش ثابت با اجرای سنبل طائفی – آهنگ و تنظیم از فرهشید گلبارانی.
یک روز تو را دوباره میبینم یک روز ترا دوباره مییابم
شب تا به سحر چو کودکی آرام بر سینه تو دوباره میخوابم
یک روز که دل گرفته میگریم در گوشه خلوتی به یاد تو
یک روز که عکس مهربانت را در غربت یک کتاب میبینم
یک روز که ناامید و دلتنگم، آزرده دل و شکسته از دوری
بیخوابم و بیتحمل و تنها، از دست نهاده صبر و پا یابم
یک روز که غرقه در خیال تو، در گوش سحر ترانه میخوانم
گیسوی بلند و نرم باران را با گوهر اشک گرم میتابم
یک روز که انتظار آزادی، چون نقش بر آب رفته از یادم
از گردش روزگار حیرانم، از هجر تو بیقرار و بیتابم
آن روز که باز چرخ بازیگر، بر هم زند این حساب بازی را
آن اختر سعد در رسد از در، از آب حیات کرده سیرابم
فریادزنان کسی ز ره آید تا مژده دهد مرا به آزادی
از همهمهها نمیتوانم تا از حکم رسیده هیچ دریابم
آن روز گشوده میشود این در از قفل و قفس نشان نمیماند
میآیم و در پناه آغوشت چون تشنه کنار چشمه آبم
آن روز تو را دوباره میبینم آن روز تو را دوباره مییابم
شب تا به سحر چو کودکی آرام بر سینه تو دوباره میخوابم