نماهنگی به جهت قدردانی از هموطنانی که در حمایت از حقوق انسانی هموطنان بهائی خود سکوت 160 ساله را شکستند.
***
زاده کورشی و دانش و دادت به سر است
لوحهاش زنده، لوحهاش زنده، ز منشور حقوق بشرت
این که با ظلم رود، آبروی ایران است
آید آن آبروی رفته به یمن اثرت
بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی
هموطن گفته سعدی به عمل آوردی، در غم عضو دگر رنج فراوان بردی
بیغم از محنت همسایه نماندی خاموش
آنچه کردی ز پی حرمت انسان کردی
خویش را گر چه به اوصاف دگر میخوانی
همه ایرانی و دلبسته به یک ایرانیم
(گر مسلمان و بهائی و مسیحی و یهود
یا که زرتشتی و بیدین، همگی انسانیم) 2
کرد و ترکیم و بلوچ و لر و خوزستانی
گیلک و ترکمن و فارس همه ایرانیم
شیعه و سنی و صوفی و زن و مرد و جوان
همه چادر زده در دهکدهی انسانیم
همه وابسته به هم در گذر شادی و غم
همه خوشبخت و نگونبخت ز وضعیت هم
در امانیم گر این دهکده امنیت داشت
ور نه سوزیم در این آتش بیداد و ستم (2)
مدنیت ز پی وحدت مردم آید
وحدت از کثرت آرا و عقاید زاید
دگر اندیشه کجا پر کشد از کنج قفس (2)
دگراندیش اگر گوشه زندان باید (2)
دست در دست بسازیم زمین را به زمان
دست در دست، دست در دست
دوش بر دوش سبک میشود این بار گران
دوش بر دوش، دوش بر دوش
دل به هم بسته به آینده اگر رو نهیم (2)
چشم در چشم، چشم در چشم
چشم در چشم، ببینیم شکوه ایران
شکوه ایران، شکوه ایران