متشابه در صورت، متفاوت در باطن
زندگی سختتر و پیچیدهتر از آن است که ابتدا به نظر میرسد. در نگاه اول بیماریها، تبعیضها، فقر و مشکلات اقتصادی، مرگ عزیزان و نظایر این مسائل و مصائب دیده میشوند که البته هر کدام به تنهایی دلیلی قاطع بر سخت بودن زندگی هستند. اما برای کسانی که از رویه ظاهری زندگی عبور میکنند و در لایههای زیرین به دنبال معنایی عمیقتر برای زیستن میگردند موضوع فقط در موارد بالا خلاصه نمیشود. سختی و سرسختی زندگی در لایههای زیرین، شکلی متفاوت به خود میگیرد و ابعاد وسیعتر و عمیقتری از خود نشان میدهد.
وقتی پیشرفت علم نوروساینِس و فانکشنال ام آر آی مغز در همین چند سال گذشته، انسان را به مرحلهای از ادراک رساند که توانست مفاهیم ذهنی را به شکل مصادیق عینی ببیند، قطعا از رسیدن به چنین جایگاهی در علم به خود بالید. مفهومی نظیر عشق و احساس عاشقانه یکی از بهترین مثالها برای این پیشرفت است. چرا که با فانکشنال ام آر آی مغز به وضوح توانستند تفاوتهای رفتاری بین سلولهای مغز یک آدم عاشق در مقایسه با یک انسان عادی را نشان دهند و تحلیل کنند. این جا بود که یک مفهوم ذهنی شکلی عینی به خود گرفت و به چشم آمد.
اما آن زمان که همین علم بیان کرد که کارکرد سلولهای مغز هنگام داشتن احساسی عاشقانه درست شبیه کارکرد مغز در زمان مصرف هروئین هست، بی تردید افرادی را که از لایه ظاهری زندگی عبور کرده و در لایههای زیرین آن به دنبال معنایی دیگرگونه برای زیستن بودهاند و هستند به توقف و تفکر واداشت. تفکری همراه با ترس. ترس از یک واقعیت سخت که دلیلی دیگر بر دشوار بودن زندگی است:
نشانههای ظاهری دو مساله که در باطن با هم تفاوتی شگرف و بنیادین دارند چقدر می توانند به هم شبیه یا حتی دقیقا مثل هم باشند و این ترسناک است. عشق کجا و اعتیاد کجا؟
این واقعیت ترسناک، دست کم تعدادی از انسانها را به اندیشه و واکاوی وادار میکند تا بگردیم و بجوییم و بیابیم کجاها چه را با چه اشتباه گرفتهایم؛ فقط به این دلیل که نشانههای ظاهری و اولیه آنها بسیار به هم شبیه بودهاند. کجاها اعتماد به نفس را با غرور، خود دوستی را با خودپسندی، شراکت را با مالکیت، صبر را با تنبلی، تمسک را با تعصب، امیدواری را با خوشخیالی، پایداری را با لجاجت، علم را با خرافات، صراحت لهجه را با گستاخی و نیز نقد و تفکر نقادانه را با عیبجویی و سفسطه اشتباه گرفتهایم؟ بی آن که بدانیم یا بخواهیم.
و باز از بین آن تعداد از انسانها که این سختی زندگی را دریافتهاند و سعی در شناخت بیشتر و بهتر آن داشتهاند، تعداد کمتری قدم بعدی را برمیدارند. یعنی شناخت ریشههای این تشخیصهای اشتباه و یافتن راههای مقابله با آن را.
همانطور که فرزانه ثابتان، روانشناس در برنامه خبرنگار PersianBMS بیان میکند، در جوامع توتالیتر که اجازه تفکر و انتقاد را از اجتماع سلب میکنند، آن کودک پرسشگر و جوینده که در اصطلاح روانشناسی پروفسور کوچولو نام دارد، در وجود انسانها محکوم به سکوت میشود و فرهنگی نظیر فرهنگ ایران بر اساس تعریفی که از یک بچه خوب و سر به راه دارد نیز به این سکوت و خاموشی دامن میزند. چنین فردی چه بسا در بزرگسالی برای جبران سکوت طولانی و تحمیلی پروفسور کوچولوی دروناش تصمیم میگیرد تفکر نقادانه و روحیه پرسشگری را در خود احیا نماید.
تا اینجا همه چیز عالی است. اما درست از این لحظه است که اشتباه گرفتنها آغاز می شود و از ما که در ابتدای راه طالب یافتن روحیهای نقادانه بودیم انسانهایی میسازد که به جای جستجوی حقیقت به دنبال اثبات فرضیههای خویش هستیم که از همان ابتدا به عنوان اصل پذیرفتهایم و حالا تحت نام انتقاد سعی در قبولاندن آن به دیگران داریم.
ثابتان در ادامه صحبتش باز به دلایل و ریشههای این مساله میپردازد و راهکارهایی ارائه میدهد تا اگر روزی خواستیم به مصاف این سختی از سرسختیهای زندگی برویم و دست به تغییری دردناک و سازنده در وجود خویش بزنیم، بتوانیم از آن راه کارها نیز استفاده کنیم. نه برای آسانتر شدن کار که این کار هیچگاه ساده نخواهد بود و ساده نخواهد شد. بلکه برای امکانپذیرتر شدنش و بالا بردن احتمال رسیدن به نتیجه مطلوب. نتیجهای که به دنبال آن ما خواهیم توانست علیرغم تشابههای ظاهری و غلط انداز در مفاهیم گوناگون، سره را از ناسره تشخیص دهیم و به موقع مچ خودمان را بگیریم. بگذار عملکرد سلولهای مغز یک انسان عاشق و یک انسان معتاد هر چقدر میخواهد شبیه باشد. ما در درک تفاوت بنیادین ماهیت عشق با ماهیت اعتیاد، عشق را برخواهیم گزید و بالطبع سرور، کنجکاوی، خود دوستی و نهایتا نقد سازنده را در تقابل با سرخوشی، فضولی، خودپرستی و عیب جویی.
چه خوب که در عبور از مراحل سخت زندگی، این انسانهای سخت هستند که باقی میمانند نه مراحل سخت.
برای دسترسی به این قسمت از برنامه، اینجا را کلیک کنید.
نظرات و دیدگاه نویسنده این مطلب مستقل بوده و لزوما دیدگاه رسمی جامعه بهائی را منعکس نمیکند.