سرور، طبیعی ترین حالت روح انسانی
آیا تا به حال کسی با جمله: ” امیدوارم در تمام لحظات غم و شادی زندگیات مسرور باشی “، آرزوی خیر در حق شما کرده است؟ شاید در نگاه اول عجیب یا حتی ناممکن به نظر برسد. مگر میشود در لحظات غم، مسرور بود و یا مگر بین شادی و سرور تفاوتی هست؟
بگذارید کمی موضوع را تحلیل کنیم و بشکافیم. شاید اگر بشکافد، معنی جدیدی از دل آن بشکفد.
بهاءالله در یکی از شاعرانه ترین آثارش به نام لوح مریم این دو جمله را دارد:
” مریما، حزن را به سرور بچش و غم را از جام فرح درکش… “
گویا او که برای برقراری صلح در ابعاد جهانی آمده است، بر آن است تا بین مفاهیم به ظاهر متضاد نیز یگانگی بیابد و به ما بنمایاند. اینجا حزن و غم در تضاد و رو به روی سرور و فرح قرار ندارند، بلکه عملا لازم و ملزوم یکدیگر به شمار میروند. صلح و یگانگی حتی تا به این جا؟
نه. از این هم عمیقتر. به سراغ مهمترین رخداد تاریخی آئین بهائی برویم: رخدادی که امروز بزرگترین جشن جامعه جهانی بهائی محسوب میشود: عید رضوان. اظهار علنی رسالت بهاءالله به همگان. امروزه بهائیان دوازده روز عید رضوان را به جشن و سرور و پایکوبی میپردازند اما یا در خودآگاه یا در ناخودآگاه خویش میدانند که دارند غم را از جام فرح در میکشند.
کمی به عقبتر برگردیم: خبر تلخ و دردناک بود. هم برای پیروان بهاءالله که در عراق ساکن بودند و هم برای آن هایی که ایران زندگی میکردند. برای دیدارش، سفر به بغداد به مراتب نزدیکتر و راحتتر بود تا رفتن به سرزمینی دوردست در قلب امپراطوری عثمانی. به اسلامبول. خبر تلخ و دردناک، حکم جدید حکومتی بود مبنی بر تبعید دوباره بهاءالله و خانوادهاش از بغداد به اسلامبول. به جز تعدادی بسیار اندک از دوستان و وفادارانش کس دیگری نمیتوانست در این سفر سخت همراه او باشد. تاریخ آئین بهائی در حالی که میرفت تا یکی از غمبارترین صفحات خودش را بنگارد به ناگهان به بزرگترین، درخشانترین و سرور انگیزترین مرحله از مراحل خود تبدیل می شود. به جرات میتوان تاریخ این آئین را به قبل و بعد از این اتفاق تقسیم کرد.
بهاءالله با برداشتن نقابی هزاران ساله از چهره؛ علنا اظهار کرد که موعود جمیع ادیان قبل میباشد. و از این طریق زهر غم فراق را به شهد سرور وصال تبدیل کرد. وصالی در جان، وصالی در وجدان، وصالی بینیاز به حضور ظاهری. و اینگونه همهگان حزن را به سرور چشیدند و غم را از جام فرح درکشیدند.
بسیاری از کسانی که عبدالبهاء، پسر و جانشین بهاءالله را از نزدیک ملاقات کردهاند در خاطرات خویش نوشتهاند که عبدالبهاء هنگام احوالپرسی همیشه یک سوال مشخص را به جدیت از همگان میپرسید؟ “آیا مسرور هستی؟” شاید جواب این معما را در جملهای که از خود او، از عبدالبهاء به یادگار مانده بتوان یافت: ” بدون سرور، هرگز قادر نخواهید بود به حیات روحانی پی ببرید”
همان طور که حالت طبیعی آب در دمای طبیعی مایع هست، حالت طبیعی روح انسان نیز سرور است. وقتی انسان از سرور به حسی دیگر تغییر حال می دهد، از حالت طبیعی خویش خارج شده، باید آگاهانه و مسئولانه تلاش کند تا با برطرف کردن موانع، به حالت طبیعی خودش یعنی سرور برگردد.
در این تلاش آگاهانه و مسئولانه درک یک حقیقت بسیار با اهمیت است. سرور حسی نیست که ما بتوانیم آن را در خارج از وجود خویش یافته به درون قلبمان راه دهیم. بلکه درست برعکس، سرور حسی است که مثل رودخانه باید از قلب ما بجوشد و به سمت پیرامون ما جاری شود. این هدیه ای است که ما به دنیا میدهیم نه چیزی که بخواهیم از او بگیریم. ندارد. نمی تواند. در بضاعتاش نیست. اوست که محتاج حس سرور ماست. جملهای کوتاه و عمیق از بهاءالله می تواند حسن ختام این نوشتار باشد:
“افرح به سرور قلبک” : به شادی قلب خود مسرور باش.
نظرات و دیدگاه نویسنده این مطلب مستقل بوده و لزوما دیدگاه رسمی جامعه بهائی را منعکس نمیکند.