رگههایی از طلا در قلب سخت سنگها
پدری با سه فرزند قد و نیمقد خود سوار یک اتوبوس خلوت شهری بود و به سمت مقصدی میرفت. بچهها به شدت سر و صدا میکردند و به قول معروف اتوبوس را روی سر خود گذاشته بودند. اما پدر در کمال آرامش نشسته بود و با لبخند به فرزنداناش نگاه میکرد. سر و صدا و شیطنت بچهها در حال عبور از آستانه تحمل راننده بود که پدر با صدای بلند گفت: آقای راننده ایستگاه بعد پیاده میشویم.
شاید هیچ جملهای در آن شرایط به اندازه این جمله نمیتوانست باعث خوشحالی راننده شود. با این حال وقتی پدر به همراه سه فرزندش در حال پیاده شدن از اتوبوس بود، راننده طاقت نیاورد و از او پرسید آیا بهتر نبود به جای ساکت نشستن، کمی فرزندانت را به سکوت و آرامش دعوت میکردی و رعایت اصول فضای عمومی را به آنها میآموختی؟
پدر به نشانه تایید سر تکان داد و گفت: «حق کاملا با شماست. اما وقت مناسبی برای این کار نبود. من به همراه فرزندانم راهی بیمارستانی هستیم که همسرم در آنجا بستری است. البته بهتر است بگویم بستری بود. او دو ساعت پیش فوت کرد و من هنوز این مساله را به آنها نگفتهام. این آخرین دقایق زندگی شاد آنان قبل از دانستن این خبر ناگوار بود. نمیتوانستم این فرصت آخر را ازشان بگیرم.»
همه ما سوار اتوبوس زندگی هستیم. حضور ما در کنار هم، حتی نزدیکترین افرادی که در زندگی داریم موقتی است. هر کدام سرانجام در یک ایستگاه قرار است از این اتوبوس پیاده بشویم. ما از آنچه در درون ذهن و عمق جان دیگر مسافران این اتوبوس میگذرد تقریبا هیچ نمیدانیم و فقط نمودهای ظاهری آن را میبینیم. نمودهایی که گاه اصلا خوشایند نیست و موجب قضاوت ما نسبت به آن افراد میشود. در بین مسافران این اتوبوس فقط تعداد اندکی هستند که یاد گرفتهاند چگونه بر اساس رفتار ظاهری، انسانها را قضاوت نکنند و با زدن نقب به درون افراد، به ویژگیهای مثبت و نیکوی آنان دست مییابند.
این خصیصه مهارتی است که باید آن را آموخت. و برای آموختن، باید مشق آن را نوشت و تمرین کرد. آن قدر که ملکه ذهن و قلب شود و از خودآگاه ما به لایههای درونی ناخودآگاه راه یابند و آن جا ماندگار شوند.
آموزههای دینی هماهنگ با علم روانشناسی سرمشق خوبی در اختیار ما قرار میدهند تا ما یافتن زیباییها و خوبیهای پنهان شده پشت صفات و رفتارهای نازیبا و ناخوشایند انسانها را تمرین کنیم و دیدن با چشم دل را مرجح بدانیم.
حضرت بهاءالله شارع آیین بهائی تعریفی درخشان از انسان ارائه می دهد:
« انسان را به مثابه معدن که دارای احجار کریمه است مشاهده نما… »
همه چیز از همین مشاهده آغاز میشود. وقتی چشم دل ما، انسان را اینگونه مشاهده کند، احساس و نظرش نسبت به انسان دستخوش تغییری بنیادین میشود. احجار کریمه یا همان سنگهای قیمتی همیشه در عمق معادن نشستهاند. این نگاه به ما کمک میکند وقتی با انسانهایی رو به رو میشویم که رفتار های ظاهری آنها هیچ شباهتی به سنگهای قیمتی ندارد، وجود این احجار کریمه را در درون آنها انکار نکنیم.
حضرت عبدالبهاء، فرزند ارشد و جانشین حضرت بهاءالله در بیانی این طور به ما آموزش میدهند که اگر انسانی را دیدید که نُه صفت مثبت و یک صفت منفی داشت، شما همه ذهن خود را بر آن نُه صفت مثبت متمرکز کنید. و اگر با انسانی مواجه شدید که نُه صفت منفی داشت و یک صفت مثبت، باز تمام ذهنیت و احساس خود را بر روی آن یک صفت مثبت نگه دارید.
راههای زیاد برای کسب این مهارت وجود دارد. از جمله میتوان به این نکته نیز اشاره نمود که هر جا در مواجهه با رفتار ناپسند دیگران قرار گرفتیم، بلافاصله توجه خود را به نقائص و رفتارهای ناخوشایند خود معطوف کنیم.
نوید توکلی در آخرین قسمت از سری دوم برنامه پیشنهاد، این موضوع را مورد توجه و تحلیل قرار داده و راهکارهایی برای کسب این مهارت جهت دیدن خوبیهای انسانها در برنامهاش ارائه میدهد که شما را به شنیدن آن دعوت میکنیم.
هیچ کدام از ما مسافران این اتوبوس، شمش طلا نیستیم. سنگهایی هستیم که هر کدام رگههایی از طلا در خود داریم. شاید معنای زندگی هر کدام از ما آموختن این مهارت باشد که عواطف و ذهنیت خویش را بر کشف و استخراج این رگههای طلا در وجود خویش و دیگران متمرکز کنیم. جهان با درخشش این رگه های طلا، چه درخشان خواهد بود.
نظرات و دیدگاه نویسنده این مطلب مستقل بوده و لزوما دیدگاه رسمی جامعه بهائی را منعکس نمیکند.