تابوی مقدس
در فرهنگ فارسی معین در برابر واژه تابو سه معنی نوشته شده است. اولین و دومین معنی عبارتند از:
۱. تحریم اجتماعی یک عمل یا یک کلمه به طور رسمی
۲. شخص، چیز یا جایی که برای افراد یک قبیله تحریم شود
در جهانی که با بزرگتر شدن شبکه ارتباطات، کوچک و کوچکتر میشود، نام قبیله برای ساکنین هر کشور نامی مناسب به نظر میرسد. بیایید دو قبیله در این دهکده جهانی را مرور کنیم. اول قبیله خودمان ایران.
بی تردید یکی از تابوهای این قبیله از دیرباز تا کنون، زنان بودهاند. در یک ضد تفکر و بیخردی جمعی، زنان، امکان تحصیل زنان، امکان حضور انسانی آنان در اجتماع و در یک کلام برخورداری از حقوق برابر با مردان در عرصههای گوناگون، تبدیل به یک تابو شده بود. پذیرش که سهل است، حتی تفکر در این مورد به مرور از حیطه تسلط روسای دین و دولت فراتر رفت و تبدیل به نوعی تحریم درونی شد. یعنی ایرانیان حتی خود زنان، این نابرابری را در ذهن و جان و وجدان خویش به عنوان یک اصل پذیرفته بودند و تغییر آن تبدیل به یک تابو شده بود.
و اما قبیله دوم، آمریکا. سیاهان و پذیرش آنان به عنوان انسانهایی همانند سفیدپوستان تابویی بود سخت. ای کاش میشد این فعل ماضی را با اطمینان خاطر نوشت. اما اتفاقاتی که هنوز هم رخ میدهد نشان دهنده آن است که باور به برابری سفید و سیاه، همچنان در ذهن برخی از افراد این قبیله تابو و تحریم باقی مانده است.
اما در همین چند ساعت قبلِ تاریخ، در این قبیله، سیاهان اجازه ورود به خیلی از اماکن را نداشتند، در اتوبوس نمیتوانستند روی صندلیهایی که مخصوص سفیدپوستان بود بنشینند. ازدواج سفید و سیاه غیر قابل تصور و تحمل بود و شاید دردناکترین بخش این واقعیت این بود که این تابو در ذهن خیلی از سیاهپوستان نیز وجود داشت.
همیشه اما یک نفر باید به پا خیزد و یک نفر به پا خاست: حضرت عبدالبهاء
به قول مولانا یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی جانانه در میانه این دو اقلیم کرد و در چرخشهای سحرانگیز این رقص ملکوتی، به آرامی ولی با صلابت به تابوها نزدیک شد و آنها را به اشارهای شکاند.
او نمیتوانست به ایران عزیزش سفر کند اما از راه دور قفل قفس را بر روی دختران و زنان هم سرزمینش باز کرد. به درخواست او اولین مدارس دخترانه در ایران تاسیس شد. او تا به آن جا به قلب این تابو تاخت که در جایی فرمود اگر پدر و مادری یک پسر و یک دختر دارند و استطاعت مالی آنها فقط کفاف خرج تحصیل یکی از آن دو را میدهد، باید آن را به دخترشان اختصاص دهند، چرا که دختر امروز مادر فرداست و مادر فردا، تربیت کننده نسل بعد.
آمریکا اما برعکس ایران، بعد از رهایی از حبس و تبعید چهل ساله با افتخار میزبان حضرت عبدالبهاء شد و حال وقت شکستن تابوهای این قبیله بود.
آن روز که کودکان مشتاق و کنجکاو، پرهیاهو برای دیدار او آمدند، به محض ورود کودک سیاه پوست حضرت عبدالبهاء چنان با صدای رسا فرمودند «گل سیاه آمد» که همه بچهها ساکت شدند و مات و مبهوت به آن کودک سیاه پوست نگریستند. وقتی در ادامه میهمانی، حضرت عبدالبهاء شکلات سیاه را کنار گونه آن کودک سیاه پوست گرفتند دیگر آبرویی برای آن تفکر و تابوی تبعیض آمیز باقی نماند و ازدواج دختری سفید پوست با مردی سیاه پوست به تشویق عاشقانه حضرت عبدالبهاء عملا طلوع روزی جدید در روزگار این قبیله را بشارت داد.
این دو مثال نمونههایی بودند از تلاشهای حضرت عبدالبهاء برای تجلی شاخصههای تمدن جدید که حاصل ظهور حضرت بهاءالله است.
تعداد بیشتری از این تلاشها و موفقیتها را میتوانید در قسمتهای مختلف برنامهای تحت عنوان «آنچه گذشت» از مجموعه برنامههای دیداری PersianBMS به تماشا بنشینید.
و اما سومین معنی از واژه تابو در فرهنگ فارسی معین:
هر چیز مقدسی که نزدیک شدن و دست زدن به آن ممنوع باشد.
آیا حقایقی مثل برابری زنان با مردان، تساوی مطلق بین نژادهای انسانی، احساس هم قبیله بودن با هر انسان ساکن این سیاره و نظایر اینها، میتوانند آن تابوهای مقدسی در ذهن و قلب ما محسوب شوند که باید برای همیشه تابو و دست نخورده باقی بمانند؟ دست کم ارزش تفکر دارد.
نظرات و دیدگاه نویسنده این مطلب مستقل بوده و لزوما دیدگاه رسمی جامعه بهائی را منعکس نمیکند.