طبیعت آدمی – بخش ۲
بخشی از کتاب آئین بهائی، نگرشی کوتاه به تاریخ و تعالیم. در این قسمت: چنانچه انسان تربیتی جسمانی، عقلانی و روحانی یابد و خود سعی در رشد و تکامل استعدادهای بالقوه خویش نماید، در این صورت …
***
روح انسانی
حضرت بهاءاللّه به ما میآموزند که روح حقیقت وجود انسانی است. این روح است که انسان را از حیوان و دیگر آفریدگان ممتاز میسازد. در حقیقت انسان به روح انسان است. با این وجود روح سرّی از اسرار حضرت پروردگار است. روح به فرمودهی مؤسّس آئین بهائی «… إنّها آیهٌ الهیّه و جوهرهٌ ملکوتیه ألتّی عجز کلّ ذی علم عن عرفان حقیقتها و کل ذی عرفان عن معرفتها …» طبق این بیان روح آیتی الهی و جوهری ملکوتی است که هر صاحب علمی از شناخت حقیقت آن عاجز و هر عارفی از معرفت به آن ناتوان است.
با آنکه طبق کتب و آثار بهائی درک کُنه و ذات روح ممکن نیست، با این حال میتوان به برخی از نشانههای آن پی برد.
روح لطیفهای است ربّانی و جاودانی که پس از ترک بدن به پیشرفت و تکامل خود ادامه میدهد تا آنجا که به فرمودهی حضرت بهاءاللّه:
«… إنّه یصعد حین ارتقائه إلی أن یحضر بین یدیالّله فی هیکل لاتغیّره القرون و الأعصار و لا حوادث العالم و مایظهر فیه و یکون باقیاً بدوام ملکوتالّله و سلطانه و جبروته و اقتداره و منه تظهر آثاراللّه و صفاته و عنایهاللّه و ألطافه …»
مضمون این بیان به فارسی چنین است که (روح پس از ترک بدن) به پیشرفت خود ادامه میدهد تا آنجا که در محضر پروردگار حاضر میشود به هیکل و حالتی که گذشت قرنها و عصرها و حوادث عالم و ظهورات و بروزات در او، هیچ یک تغییر و تبدیلی در او پدید نمیآورند و خداوند با ملکوت و سلطنت و قدرت خود بقای روح را تضمین میکند و روح آثار و صفات و عنایت و الطاف پروردگار را ظاهر میسازد …
روح انسانی را میتوان به بذری تشبیه نمود که جوانه میزند و از آن گیاهی پدید میآید. به تدریج آن گیاه رشد مینماید و به درختی تنومند مبدّل میشود. در این هنگام است که هستی جوانه و گیاه در آن بذر آشکار میشود. شخصیّت روح نیز به همین ترتیب به تدریج تکامل مییابد و صفات نهفته درون خود را آشکار میسازد. روح برای شکوفایی این صفات، مهارتهایی را به کار میگیرد که خداوند به او عنایت کرده است که از جمله میتوان از محبّت، معرفت، اراده و اختیار در تصمیمگیری نام برد.
روح، عقل و جسم
طبق آثار بهائی روح در راستای حیات خود در این جهان به یاری عقل و جسم تکامل مییابد. عقل «رابط بین جسم و روح انسان است.» روح یا نفس ناطقه به وسیلهی عقل میاندیشد و به بیان آنچه در ضمیر دارد میپردازد، استدلال مینماید و به کشف قوانین حاکم بر طبیعت نائل میآید. عقل ابزاری است که به انسان یاری میدهد تا آفریدگار خود را بشناسد و به درک عالم آفرینش و حقیقت وجودی خود پی برد.
طبق بیان حضرت بهاءاللّه روح انسان مستقل از حالت و کیفیّت جسم و عقل است:
«… روح در رتبهی خود قائم و مستقّر است و اینکه در مریض ضعف مشاهده میشود به واسطهی اسباب مانعه بوده والّا در اصل ضعف به روح راجع نه. مثلاً در سراج ملاحظه نمایید، مضیء و روشن است ولکن اگر حائلی مانع شود در این صورت نور او ممنوع، مع آنکه در رتبهی خود مضیء بوده و همچنین مریض در حالت مرض ظهور قدرت و قوّت روح به سببِ اسباب حائله ممنوع و مستور ولکن بعد از خروج از بدن به قدرت و قوّت و غلبهای ظاهر که شبه آن ممکن نه، و ارواح لطیفهی طیّبهی مقدّسه به کمال قدرت و انبساط بوده و خواهند بود …»
مراتب روح
عالم وجود را مراتب مختلف است. مثلاً در رتبهی نبات قوّهی نامیّه، در رتبهی حیوان علاوه بر قوّهی نامیّه قوای حسّاسه و غرایز حیوانی نافذ است.
در رتبهی انسان، قوّهی روح یا نفسِ ناطقه حاکم بر گفتار و کردار انسان است. روح لطیفه یا جوهری است بسیط، یعنی غیر قابل تجزیه و مجّرد از عناصر و مستقل از قوانین طبیعت. انسان به قوّهی روح قادر است کشف قوانینِ مجهولهی طبیعت نماید، به پژوهش در آن قوانین پردازد و از اختراعات و اکتشافات خود برای رفاه عالم انسانی بهره گیرد. وجه تمایز انسان بر حیوان اختیار او بر خیر و شرّ است. مثلاً انسان قادر به تمیز بین عدل و ظلم است. او میتواند پرخوری کند یا اینکه روزها گرسنگی کشد، تندخو یا آرام و گشادهرو باشد. انسان با ارادهی خود میتواند آزادنه و آگاهانه و بدون اینکه مجبور به پیروی از غرایز خویش باشد، اتّخاذ تصمیم نماید.
هر رتبه از مراتبِ وجود جامع صفات و کمالات مراتب مادون خویش است. همانطور که رتبهی حیوان جامع رتبهی نبات است، به همان گونه نیز رتبهی انسان جامع قوای حسّاسه و غرایزِ مودعه در رتبهی حیوان است. رتبهی مادون درک حالات و کیفیّاتِ رتبهی مافوق نتواند. نبات هر چه ترّقی کند به درک رتبهی حیوان نایل نشود. به همان قسم نیز انسان هر چه ترقّی در مراتب کمالات نماید موفّق به درک و فهم مراتب روحالقدس و عوالم الهی نشود.