Program Picture

آموزه‌های نو - فصل ۴

قسمت ۲۰
۰۴ مرداد ۱۳۹۷

مرور مقاله‌های «لطفا از اشتباه کردن نترسید!» نوشته‌ی کیتی رومن، و «سه راه سازنده در مواجهه با حوادث طبیعی»، نوشته‌ی دریک استون.

پریسا: دوستان عزیز، همراهان همیشگی «آموزه‌های نو»، وقت شما به‌خیر.
فرزاد: ‌امیدواریم که اوضاع به کامتون باشه و آماده‌ی شنیدن قسمت دیگه‌ای از مجموعه برنامه‌ی آموزه‌های نو.
پریسا: امروز هم با معرفی دو مقاله‌ی دیگه از وبسایت بهائی تیچینگز با شما همراهیم. هر دو مقاله‌ی امروز را کیتی رومن نوشته.
فرزاد: مقاله‌ی اول با عنوان «لطفا از اشتباه کردن نترسید!»
پریسا: ‌و مقاله‌ی دوم با عنوان «سه راه سازنده در مواجهه با حوادث طبیعی»، نوشته‌ی دریک استون.
فرزاد: دوستان، لطفا ما را با برنامه‌ی امروز «آموزه‌های نو» همراهی کنید.
پریسا: دوستان، همان‌طور که اول برنامه اشاره کردیم، هر دو مقاله‌ی امروز ما رو کیتی رومن نوشته.
فرزاد: بد نیست کیتی رومن رو برای شنونده‌هایی که تازه به جمع طرفداران پیوسته‌اند، معرفی کنیم.
پریسا: کیتی مربی بازنشسته، و نویسنده است که در الک گرو Elk Grove  کالیفرنیا زندگی می‌کند و در همانجا به‌عنوان مسئول روابط عمومی جامعه‌ی بهائی مشغول به خدمت است.
فرزاد: بذار قبل از اینکه درباره‌ی مقاله حرف بزنیم، ازت سؤالی بکنم.
پریسا: حتما. بفرمایید.
فرزاد: از اشتباه کردن میترسی؟
پریسا: بستگی داره.
فرزاد: به چی؟
پریسا: به اینکه در چه موردی اشتباه کنم، کجا باشه، چه کسانی متوجهش بشوند، و احتمالا خیلی شرایط دیگه.
فرزاد: مثال بزن.
پریسا: خوب، مثلا اگر موقع رفتن به خرید عجله کرده باشم و اشتباهی جوراب‌های لنگه‌به‌لنگه پوشیده باشم، اصلا ناراحت نمیشم. تازه ممکنه اگر کسی هم متوجهشون بشه باهاش کلی بخندم و شوخی کنم.
فرزاد: خوش به‌حالت.
پریسا: اما فکرش رو بکن برای مصاحبه‌ی شغلی دعوت شدم و از بس عجله دارم و هولکی هستم که چیزی از قلم نیفته و دیر نرسم، جوراب‌های لنگه‌به‌لنگه بپوشم و وقتی وارد اتاق مصاحبه بشم متوجه شم که جوراب‌هام لنگه‌به‌لنگه هست و چنان از خودم وا برم که بقیه هم متوجه بشن و بعد هم چنان روحیه‌ام رو از دست بدم که مصاحبه‌ی خوبی انجام ندم.
فرزاد: واقعا چنین اتفاقی هم برایت افتاده؟
پریسا: خوشبختانه نه هنوز. فقط مثال بود.
فرزاد: چه خوب.
پریسا: اما اتفاقی مشابه برای دختر کیتی رومن افتاده بوده، که اتفاقا مقاله با همین ماجرا شروع می‌شود.
فرزاد: خب، ماجرا چی بوده؟
پریسا: دختر کیتی که معلم دبیرستان هست یک روز ناراحت میاد خونه و میگه در پایان کلاس موقع تحویل کامپیوترها، اونها رو نشمرده و حالا یکی از کامپیوترها کمه. کیتی متوجه میشه که دخترش داره خودش رو برای این اشتباهی که کرده حسابی سرزنش میکنه.
فرزاد: واکنش کیتی چی بوده؟ فدات شم، فدای سرت، حالا مگه چی شده؟ دنیا که به آخر نرسیده، مادر!
پریسا: نخیر. این‌طور که کیتی رومن میگه دخترش بیشتر از این ناراحت بوده که چرا انقدر از اشتباه کردن ترس و واهمه داره. بنابراین، اول سعی میکنه دخترش رو متوجه کنه که او تنها کسی نیست که از اشتباه کردن میترسه.
فرزاد: و حتما تشویقش میکنه که به اشتباه کردن از زوایه جدید نگاه کنه.
پریسا: دقیقا.
فرزاد: چند وقت پیش مطلب کوتاهی از هنری فورد می‌خوندم که توش نوشته بود: تنها اشتباه اونیه که ازش چیزی یاد نگیریم.
پریسا: اتفاقا کیتی رومن هم به همین مطلب اشاره میکنه. او میگه ما از اشتباهاتمون درس‌های زیادی می‌گیریم، خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو می‌کنیم.
فرزاد: توی اون لحظه ای که متوجه اشتباه‌مون می‌شویم، انگار دنیا به آخر رسیده اما وقتی مدتی می‌گذره و به عقب برمی‌گردیم متوجه می‌شیم که چقدر از اون اشتباه درس گرفتیم.
پریسا: مثل جمله‌ی معروف ادیسون درباره ۱۰ هزار بار تلاشش برای اختراع لامپ. او میگه من اون ۱۰ هزار بار شکست نخوردم. فقط ۱۰ هزار راهی رو پیدا کردم که لامپ روشن نمی‌شد.
فرزاد: فکر می‌کنم نکته مهم اینه که ما در لحظه و حتی بعد از اینکه اشتباه کردیم بدانیم چطور با اشتباه‌مان کنار بیاییم. اینکه بخواهیم مدام خودمون رو سرزنش کنیم کاری از پیش نمیره. فقط خودمون رو بیشتر و بیشتر ناامید می‌کنیم. روحیمون رو از دست می‌دیم و درجا می‌زنیم.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه