تو کشوری که همه چیز به دست مردها اداره میشد، پدرم اجازه میداد ما هر کاری کنیم … عمهام به پدرم زنگ زد و گفت نباید بذاری دخترت طلاق بگیره، و پدرم بهم گفت: اون کاری رو بکن که باید بکنی … خدایا باور نمی کردم، هیچ وقت احساس اون روز رو فراموش نمیکنم. یک گروه بهائی به اسم اتحاد نژادها بود که هر هفته دور هم جمع میشدند و مطالعاتی در مورد تعصبات نژادی تو آمریکا داشتند. چند دفعه رفتم و … داستان مری در مثل نسیم این هفته.
قسمت های دیگر این برنامه