قسمت ۲
مرور مقالۀ «سه نوع باور»، نوشتۀ دیوید لَنگنِس، و مقالۀ «آیا تعصب در ذات بشر است؟» نوشتۀ مایا بانهاف.
***
پریسا: دوستان سلام؛ امروز هم بخش دیگهای از مجموعه برنامه «آموزههای نو» رو به شما تقدیم میکنیم. قبل از هر چیز، اجازه بدید همکارم فرزاد رو بهتون معرفی کنم که هفته گذشته به دلیل سفر با ما نبود.
فرزاد: دوستان عزیز, خوشحالم که از این برنامه با شما همراه هستم. امروز دو مقاله دیگه از سایت Bahaiteachings.org رو به اتفاق مرور میکنیم.
پریسا: اگر تا حالا به این وبسایت سری نزدین، ازتون دعوت میکنیم که حتما این کار رو بکنین و در صفحاتش گشتی بزنین. بهتون قول میدیم که حتما مطلبی که با سلیقه شما جور باشه و توجهتون رو جلب کنه پیدا میکنین. تا انتهای برنامه با من و فرزاد همراه باشید. در قسمت اول از برنامه امروز، خلاصهای از مقالۀ «سه نوع باور»، نوشتۀ آقای دیوید لَنگنِس را برای شما بازگو میکنیم. دیوید لنگنس روزنامهنگار و منتقد ادبی مجله پیست (Paste) است که برای سایت Bahaiteachings هم مطلب مینویسد. لنگنس مقالهاش را با طرح این سؤالها شروع میکند:
فرزاد: آیا شما به چیزی باور دارید؟ اگر بله، چطور به این باور رسیدهاید؟
پریسا: لنگنس که در خانوادهای با اعتقادات لوتری بزرگ شده، این طور ادامه میدهد.
فرزاد: در دوازده سالگی آن اعتقادات را داوطلبانه ترک کردم چون دیگر نمیتوانستم با آن کنار بیایم، و شروع کردم به جستجویی روحانی برای پیدا کردن چیزی که بتوانم حقیقتا به آن باور داشته باشم. وقتی که بعد از جستجویی طولانی، از میان بسیاری از سنتها و نظامهای روحانی مختلف، بالاخره به آیین بهائی رسیدم، فهمیدم این همان چیزی است که به آن باور داشتم، بنابراین بهائی شدم. بعد سفر روحانی دیگری را شروع کردم که سختتر و طولانیتر بود: تلاش کردم نه فقط به اسم بلکه در عمل یک بهائی واقعی شوم.
پریسا: به نظر لنگنس سه نوع باور وجود دارد: نوع موروثی، که طبیعتا از والدین و اجدادمان به ما میرسد؛ نوعی که از دانستن به دست میآید؛ و نوعی که از عمل کردن. در تعالیم بهائی به این تقسیمبندی اشاره شده. لنگنس در توضیح «باور موروثی» میگوید.
فرزاد: این باور اغلب بدون اینکه حلاجی و ارزیابی شود باقی میماند. ما چنین باورهایی داریم فقط به این دلیل که والدینمان هم همین باورها را داشتهاند و با آنها بار آمدهایم. مثل لباس کهنه و راحتی که به ارث میبریم، میپوشیمش و چون خوب به نظر میآید درش نمیآوریم. مهم نیست که اندازه است، گرم میکند، یا ضدآب است، مهم این است که آشناست.
پریسا: البته در تعالیم بهائی در مورد این لباس کهنه به ما هشدار داده شده. حضرت عبدالبهاء، مبین آثار حضرت بهاءالله بنیانگذار آیین بهائی، جستجو یا تحری واقعی را این طور توصیف میکنند.
فرزاد: در تحری حقیقت باید انسان آنچه را شنیده و از تقلید آبا و اجداد و یا اقتباس افکار است فراموش کند و جمیع ادیان روی زمین را باید یکسان بداند نه به یکی تعلق و نه از دیگری تنفر داشته باشد تا تواند تمیز دهد که کدام دین به حقیقت مقرون. چون تحری حقیقت کند لابد به حقیقت پی برد.
پریسا: با توجه به این تعریف از تحری یا جستجوی حقیقت، لنگنس نتیجه میگیرد اگر ما بخواهیم آن لباس کهنه را دربیاوریم و دنبال لباس نویی بگردیم – لباسی که اندازه باشد و به درد بخور – شاید باید چندین لباس را امتحان کنیم.
پریسا: و بالاخره لنگنس مقالهاش را این طور جمعبندی میکند.
فرزاد: بعد از تحقیق، این خود شما هستید، و نه هیچ کس دیگری، که باید درباره لباسی که میخواهید بپوشید تصمیم بگیرید. آیا آن لباسی که به تن پدر و مادر شما یا دوستانتان بوده اندازه شما هم هست؟ شاید، اما نه حتما. شما مثل هیچ کس دیگری نیستید، و راههای رسیدن به حقیقت به تعداد آدمهاست. در ریگ ودا آمده: «حقیقت یکی است، گرچه فهمِ حکما از آن متنوع است.»
پریسا: در قسمت بعدی برنامۀ امروز مقالهای را از خانم مایا بانهاف با عنوان «آیا تعصب در ذات بشر است؟» با هم مرور میکنیم.
…