یک نامه در شبی بارانی
شاید دیگر آخرین باری که برای کسی روی کاغذ نامه نوشتیم و آن را در پاکتی گذاشتیم و به صندوق پست انداختیم، دیگر به خاطر نیاوریم. از آن روز که تکنولوژی این امکان را به ما داد تا در لحظه، پیغام خویش را به بیگانه و خویش منتقل کنیم، نوشتن و پست کردن نامه به مرور رفت که به خاطرهها بپیوندد. اما شاید هنوز کسی باشد که به یاد گذشته ناگهان تصمیم بگیرد به سنت قدیمی، حرفهایش را بر روی کاغذ بنویسد، شاید چند گلبرگ گل خشک شده لای کاغذ بگذارد. آن را با احتیاط در پاکتی جای دهد. آدرس و تمبر را ضمیمه پاکت کند و آن را با همه احساسات و افکار و عواطفاش داخل صندوق پست بیندازد و روزها را بشمارد تا نامه به دست محبوباش برسد. شاید.
نمودش بسیار کمرنگ شده است اما مفهوماش را هنوز میتوان به کار گرفت. مفهوم دریافت نامهای با متنی عاشقانه که میتواند دل و جان و وجدان ما را به رقص و تکاپو وادارد. در شبی بارانی به خانه میرسیم، درب حیاط را باز میکنیم و ناگهان پاکت نامهای خیس در کف زمین میبینیم. دلمان میلرزد، از شوق و نگرانی. نگران از این که نکند باران نامه را از بین برده باشد. به سرعت پاکت را از روی زمین برمیداریم و دوان دوان خود را به زیر سقف خانه میرسانیم. پاکت حسابی خیس و کثیف شده است. اما اهمیتی به آن نمیدهیم. چرا که خوب میدانیم آن چه برای ما اهمیت دارد، آن چه عشق را در خودش جای داده است، محتویات نامه است، نه پاکت آن.
و لحظه خوب آرامش و سرور، نامه هیچ آسیبی ندیده است. تک تک جملات واضح و گویا هستند. جمله جملهاش را جرعه جرعه مینوشیم و سرشار از عشق میشویم.
و عجبا که روح آدمی چه بسیار شبیه به یک نامه عاشقانه است. حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد و جانشین حضرت بهاءالله (شارع آیین بهائی) در جایی از همین مثال استفاده میکنند که شما ناظر به روح افراد باشید. آن چه در ظاهر میبینید اگر نازیباست، اگر آزاردهنده است، اگر آن چیزی هست که نباید باشد، به آن نگاه نکنید و اهمیت ندهید. درست مثل پاکت خیس و کثیف نامه در یک شب بارانی. از آن پاکت، فراتر بروید. دروناش را بکاوید. افکار و عواطف خویش را بر متن نامهای که داخل این پاکت هست متمرکز کنید.
و این نگاهی است که آیین بهائی از همه انسانها میخواهد تا به انسان و انسانیت داشته باشند.