
باندهای تبهکار زیادی تو شهر من هست … وقتی تیراندازیهای خیابونی شروع شد دوست من هنوز بیرون بود و تو اون تیراندازی خیابونی کشته شد. قرار بود من هم باهاش باشم … برای تبلیغ مذهب شاهدان یهو ما به در خونه افراد میرفتیم … تو کتاب ما اسم همچین دینی نبود … یه چیز خندهدار اینه که همه این اتفاقا سه سال پیش افتاد ولی من تازه همین پنجشنبه پیش بهائی شدم … عنایت پروردگار مثل نسیم بر همگان میوزد و این هفته تجربه گلن.
قسمت های دیگر این برنامه
