تو این قسمت قراره تا با اسکار شیندلر و قسمتهایی از زندگی اون آشنا بشیم که چطور از جهان مادی، شهرت و پول، دل کند و در مسیر کمک و خدمت قرار گرفت تا تو اوج ظلم، مرگ، و بیعدالتی، نجاتدهنده جانهای زیادی باشه.
تاریخ ما پر هست از قصههای مختلف، قصههایی که گاهی اشک به چشممون میاره، گاهی ما رو مثل یک سرو محکم و قوی میکنه، یک وقت هاییم به ما درس زندگی میده. ولی تو این همه فراز و نشیب و قصه و داستان، بخشهایی که تو تاریخ وجود داره که حتی باورش برای ما سخته، بخشهایی که انقدر در دل سرگذشت بشر جا شده، که با گذشت زمان هم ذرهای ازش از دل تاریخ پاک نمیشه، بیشک جنگهای جهانی همون قسمت از تاریخند، تاریک، پر از قصه آدم ها، پر از ترس، درد، استقامت و درس.
جنگ جهانی دوم، دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورها و قدرتهای بزرگ جهان تو این جنگ شرکت کردند و تو قالب دو اتحاد نظامی برابر هم قرار گرفتند، متفقین و متحدین. بیشتر از ۱۰۰ میلیون انسان درگیر این جنگ شدند. راستش همش از خودم میپرسم چطور میشه فاجعهای که یک دنیا رو تو خودش جا میده رو تو چند خط جا داد، چند میلیون دقیقه لازم هست تا فقط بشه کلمهای از داستان ۱۰۰ میلیون انسان جنگزده رو گفت.
نمی دونم چیزی از فاجعه هولوکاست به گوشتون خورده یا نه؟ با روی کار اومدن آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم
حکومت آلمان، شبکهای از اردوگاههای کار اجباری را در آلمان برای زندانی کردن مخالفان سیاسی و کسانی که برای جامعه «نامناسب» تشخیص داده میشدند، ساخت. با قدرت گرفتن بیشتر هیتلر، دولت اقدام به محدود کردن یهودیان و جداسازی اونها از دیگر بخشهای جامعه کرد. با آغاز جنگ جهانی دوم بود که نازیها شروع به جداسازی یهودیان تو قسمتهایی از اروپا که اشغال شده بود، کردند. هدف نازیها از بین بردن همه یهودیان بود. هولوکاست به کشتار دست جمعی و نسل کشی نزدیک به ۱۱ میلیون نفر بر پایه نژاد ومذهب و ملیت در جنگ جهانی دوم به دست نازیها گفته میشه.
تو زبان عبری، برای هولوکاست از واژه “شوآ” استفاده میکنند که معنیش فاجعه یا بدبختی بزرگه. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد و البته دردناک هولوکاست که تو تاریخ پیش از خودش سابقه نداشته ایجاد اردوگاههای ویژه کشتارجمعی انسانها تو اتاقهای گاز بود. تا قبل از اون هیچ مکانی در جهان مشخصاً برای کشتار جمعی انسان ها وجود نداشته.
اسکار شیندلر در ۲۸ آوریل ۱۹۰۸در جمهوری چک به دنیا اومد. شیندلر تاجر، صنعتگر آلمانی و عضو حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان بود. اسکار در یک مدرسه آلمانی درس خوند و تحصیلاتش رو در رشته مهندسی ادامه داد. مثل اکثر آلمانیهای جوان به یک حزب که از جنبش نازی حمایت میکرد، پیوست. زمان کوتاهی بعد از اشغال لهستان تو سال 1939، شیندلر که 31 سال داشت راهی کراکوف شد. شهری که حدود 60000 یهودی تو اون زندگی میکردند و به جایگاه فرماندار آلمانی تبدیل شد. با هدف رسیدن به شهرت و ثروت در همون سال، یک کارخونه تولید ظروف لعابی رو تصاحب کرد که قبل از اون متعلق به یک یهودی بود که از مالکیت اموالش محروم شده بود. چیزی نگذشت که کارخونه شیندلر به یک کارخونه موفق تبدیل شد که برای ارتش آلمان تجهیزات آشپزخانه تامین میکرد.
بیشتر شدن ظلم و ستم علیه یهودیان، دیدن این حد از ناعدالتی باعث به وجود اومدن تغییرات عمیقی تو دیدگاه و طرز فکر شیندلر شد. به تدریج فکر کردن به منافع اقتصادی براش اهمیت کمتری پیدا کرد و تمام عملکرد اسکار شیندلر و هدفش نجات هر چه بیشتر یهودیان شد که البته وجود منشی یهودیش بیتاثیر نبود. طوری که حاضر بود نه تنها تمام ثروتش رو صرف دفاع از “یهودیان” کنه، بلکه آماده بود از جون خود بگذره تا اونها جنگ رو به سلامت پشت سر بذارند. برای رسیدن به این هدف، شیندلر تا حداکثر امکان از جایگاه کارخونش به عنوان کارخونهای حیاتی برای تلاش جنگی آلمان استفاده کرد.