درک ماهیّت آن روابطی که فرد، جامعه و مؤسّسات اجتماع، یعنی سه بازیگری را که همواره در صحنۀ تاریخ گرفتار کشمکش بر سر کسب قدرت بودهاند به هم پیوند میدهد، مسئلهای مهم و اساسی در فرایند یادگیری است. در این بستر، پیشفرضی که روابط بین سه اجراکنندۀ مزبور را لزوماً تابع مستلزمات رقابت میداند و قدرتهای عظیم و نهفتۀ روح انسانی را نادیده میگیرد کنار گذاشته شده و به جای آن پیشفرضی واقعبینانهتر اتّخاذ گردیده مبنی بر اینکه تعاملِ دوستانه و هماهنگِ این سه میتواند مروّج تمدّنی باشد که شایستۀ بشری بالغ است. الهامبخش اقدامات بهائیان برای یافتن مجموعۀ نوینی از روابط بین این سه اجراکننده، بینشی از اجتماع آینده است که حضرت بهاءالله قریب یک قرن و نیم پیش در یکی از الواح خود به آن اشاره فرموده عالم بشری را به هیکل انسان تشبیه مینمایند که همکاری و تعاون اصل حاکم بر نظام آن است. همان گونه که پیدایش قوّۀ عاقله در عالم وجود نتیجۀ همبستگی و اتّحاد پیچیدۀ میلیونها سلّول است که با تشکیل بافتها و اعضای مختلف توانمندیهای متمایز را ممکن میسازند تکامل تمدّن بشری را نیز میتوان نتیجۀ مجموعهای از تعاملات بین اجزای منسجم و متنوّع نوع انسان دید، انسانی که توانسته است از مقصد کوتهبینانۀ تمرکز در موجودیّت خود فراتر رود …
… بدیهی است که قدرت به معنای وسیلهای برای سلطهجویی و گرایشهای ملازم آن مانند رقابت، مجادله، تفرقهجویی و تفوّقطلبی باید کنار گذارده شود. البتّه این بدان معنی نیست که کارکرد قدرت انکار شود زیرا حتّی در مواردی که نهادهای اجتماع مأموریّت و اختیارات خود را با رأی مردم کسب میکنند قدرت در اِعمال حاکمیّت و مرجعیّت مدخلیّت دارد. امّا قدرتْ عنصری محدود نیست که باید ضبط و تصرّف شود و مجدّانه محافظت گردد. قدرت، در اصل، قابلیّتی است نامحدود برای ایجاد تقلیب و تحوّل که در تمامیّت نوع انسان جای دارد. فرایندهای سیاسی مانند سایر فرایندهای زندگی نباید از تأثیر قوای روح بشری از جمله قدرت وحدت و یگانگی، قدرت عشق و محبّت، قدرت خدمت خاضعانه، و قدرت اَعمال خالصانه بیبهره بماند. آیین بهائی همانند دیگر ادیان امیدوار است که نوع بشر از این قدرتها بهرۀ بیشتری گیرد. شکوفا نمودن، تشویق کردن، جهت بخشیدن، هدایت کردن و قادر ساختن از جمله واژههایی هستند که با این مفهوم از قدرت بستگی دارند.
برای دسترسی به متن کامل پیام 12 اسفند 1391 اینجا کلیک کنید.