دیروز پام رو پله پیچ خورد و پلهها رو چهار تا یکی اومدم پایین … حس میکنم دیگه دلم نمیخواد پامو رو هیچ پلهای بذارم. میدونم؛ اگه پدر بود میگفت: خودتو جمع کن پسر؛ اون بالا، بالای پلهها … یکی داره صدات میکنه!