من و ویززز یک کتاب جدید کشف کردیم. با ایلای، پانچلو و دوستانش آشنا شدیم و فهمیدیم که هر کدوم از ما یک هدیه مخصوص به خودمون تو وجودمون داریم. این هدیه مخصوص در مسیر کمک کردن به بقیه خیلی به درد میخوره.
***
مامان: سلام بچهها، حالتون چطوره؟
سپیدار: سلام. من و ویززز که خیلی خوبیم و امیدواریم شماها هم خوب باشید.
سپیدار: درود بر شما.
مامان: امروز 8 اردیبهشت 1401 خورشیدی و 28 آوریل 2022 میلادی است و به برنامه ما خوش اومدید.
سپیدار: من و مامان و ویززز در حال مشورت بودیم که برنامه امروز در مورد چی باشه.
مامان: همون طور که حرف میزدیم پدر سپیدار به خونه برگشت و به ما گوش داد.
سپیدار: بعد بابا یک پیشنهاد عالی داد.
مامان: پیشنهادهای بابا همیشه عالیه.
سپیدار: ویززز میگه اغلب اوقات چُنین است.
مامان: خب از پیشنهاد بابا برای بچهها بگید.
سپیدار: خب اولش من یک سوال دارم. شماها بلدید که اکتشاف یعنی چی؟
مامان: ویززز برامون نوشته که در فرهنگ فارسی عمید ذکر شده است که اکتشاف به معنی کشف کردن، پی بردن و یافتن است.
سپیدار: خب، بابام بهمون پیشنهاد کرد که در مورد اکتشاف جدید من و ویززز توی کتاب فروشی حرف بزنیم.
سپیدار: ویززز چه جمله قشنگی گفت. قدم زدن در کتابفروشیها و کتابخانهها مانند غوطه خوردن در فضای بیانتهاست. در هر قدم ممکن است با ناشناختههای زیبایی روبرو شوید که زندگی و جهانبینی شما را تا ابد متحول میکند.
مامان: ویززز جون بات موافقم. خیلی خوب گفتی. خوشحالم که کتاب جدیدی توی کتاب فروشی کشف کردید و اینقدر دوستش داشتید. در موردش بیشتر میگید که بچهها هم باهاش آشنا شن.
سپیدار: این کتابی که ما دوستش داریم، یک جلد از یک مجموعه کتابه.
مامان: بیشتر توضیح میدی که مجموعه کتاب یعنی چی؟
سپیدار: امم فکر کنم یعنی چند تا کتاب که همهشون در مورد یک قصه کلی هستن و ماجراهای مختلف مربوط به اون شخصیتها رو میگن.
مامان: داستان کلی این مجموعه در مورد یک دهکده است. یک دهکده پر از آدمکهای چوبی که خودشون به خودشون میگن وِ می کی.
سپیدار: اسمشون خیلی بامزه است دوباره میگی مامان.
مامان: و می کی. خب مثل همه چیزهای چوبی که نجار اونها رو ساخته، این آدمکها هم یک نجار دارند به اسم ایلای.
سپیدار: ایلای بالای تپه و رو به دهکده و می کی ها زندگی میکنه. این مجموعه 5 تا کتاب داره. من و ویززز یکیش رو انتخاب کردیم.
سپیدار: و همون طور که ویززز میگه فوری عاشق و دلباخته داستانش شدیم.
مامان: و از همون روز هم، هی به این داستان فکر کردیم و در موردش حرف زدیم.
سپیدار: آره دقیقا. اسم کتاب اینه، هدیه مخصوص تو.
سپیدار: اووو راست میگه. ویززز میگه طبق مشاهداتش در دنیای اینترنت ضروری ست که حالا بگوییم خطر لو رفتن داستان وجود دارد. همون طور که قبل از حرف زدن در مورد فیلمها و کتابها هشدار داده میشه. حالا اگر کسی خیلی دوست داره با اون قصه غافلگیر بشه حواسش باشه که بعد از خوندن قصه، برگرده و به حرفهای ما گوش بده.
مامان: باشه ولی سعی کنیم که کلیتی از قصه رو بگیم و جزییات جذاب و دلچسب برای خواننده باقی بمونه.
سپیدار: باشه. با کمک هم، سه تایی بگیم قصه رو؟
مامان: حتما.
سپیدار: قصه کتاب هدیه مخصوص تو، یک صبح زیبا و معمولی در دهکده شروع میشه، پانچلو قهرمان داستان، بیدار میشه و میبینه اا چه جالب یک هدیه تو صندوق پست براش گذاشتن. بقیه دوستای پانچلو هم هدیه دریافت کرده بودند.
مامان: حالا توی این هدیهها چی بوده؟ چیزی که خیلی دوستش دارن. مثلا پانچلو یک چکش کادو میگیره یا یکی از دوستاش که عاشق نقاشی بوده قلمو و رنگ گرفته بوده.
سپیدار: ویززز نوشته ولی شوربختانه کسی نمیدانست که این هدیهها از طرف کیست و به چه علتی آن هدیهها را برای ایشان ارسال نموده.
مامان: تا این که اتفاقی افتاد. چه اتفاقی؟! یک خانواده وِ می کی به دهکده رسیدند و توی راه با کلی مشکل روبرو شده بودند. چرخ درشکه شون شکسته بود و وسایل، لباسها و حتی غذاهاشون به رودخونه افتاده بود.