قسمت ۴ – نیلوفرِ کنجکاو
نیلوفر در کتابی که میخواند به کلمه مواسات بر خورد … تا حالا این کلمه به گوشش نخورده بود و معنیش رو نمیدونست. مثل همیشه که وقتی چیزی رو نمیدونه اون رو از مامان و بابا یا بزرگترها میپرسه، تصمیم گرفت صبح معنی مواسات را بپرسه. صبح تا بیدار شد سریع رفت سراغ نگار …
***
راوی: بچهها نیلوفر یک عادت خیلی خوبی داره، اون همیشه و در هر حالی قبل از خواب کتاب میخونه، هر چقدر هم که خسته باشه و خوابش بیاد تا چند صفحه کتاب نخونه خوابش نمیبره. دیشب در کتابی که میخوند به کلمه مواسات بر خورد… تا حالا این کلمه به گوشش نخورده بود و معنیش رو نمیدونست. مثل همیشه که وقتی چیزی رو نمیدونه اون رو از مامان و بابا یا بزرگترها میپرسه، تصمیم گرفت صبح معنی مواسات را بپرسه. صبح تا بیدار شد یهو کلمه مواسات اومد جلو چشمش، معلومه تمام دیشب ذهنش رو درگیر کرده بود، این شد که سریع رفت سراغ نگار و تا در اطاق رو باز کرد پرسید:
نیلوفر: نگار مواسات یعنی چی؟!!!
نگار: وای نیلوفر، این چه طرز سوال پرسیدنه سر صبح؟ اولاً صبح بخیر، دوم اینکه چند بار بگم قبل از اینکه بخوای وارد اطاق کسی بشی باید در بزنی و اجازه بگیری؟
نیلوفر: اوه، ببخش، صبح بخیر خواهر قشنگم، درست میگی یادم رفت در بزنم. خب حالا بگو مواسات یعنی چی؟
نگار: باشه میگم ولی اول برو بیرون، در بزن، اجازه بگیر، بعد بیا تو.
نیلوفر: نگار لوس نشو، دفعه بعد حتماّ در میزنم.
نگار: پس من هم دفعه بعد جوابت رو میدم.
نیلوفر: باشه. بیا… میشه بیام تو؟
نگار: نه نمیشه، بعداً بیا.
نیلوفر: اِاِاِ… نگار!!
نگار: شوخی کردم، بیا. امیدوارم دیگه فراموش نکنی که قبل از ورود به هر مکان خصوصی در بزنی و اجازه بگیری…
نیلوفر: سعی میکنم یادم بمونه و فراموشم نشه، خب بگو ببینم این کلمه به چه معنیه؟
نگار: اولاً آفرین به تو که هر سوالی برات پیش میاد رو میپرسی. حالا بیا بشین تا در موردش صحبت کنیم. خب خودت بگو ببینم نظرت چیه؟
نیلوفر: وا نگار!!! اگه معنیشو میدونستم که از تو نمیپرسیدم.
نگار: میدونم، منظورم اینه که تو جمله یا مطلبی که خوندی چه برداشتی از معنی کلمه مواسات کردی؟
نیلوفر: آهان، فهمیدم. فکر کنم به همون عدالت مربوط بشه و اینکه سعی کنیم حق هر کسی رو بهش بدیم.
نگار: این برداشت تو معنی و مفهوم مساواته، مساوی بودن، برابری. با مواسات فرق میکنه.
مامان: دخترها بیدار شدین؟ پس چرا نمیاین؟
بچهها: صبح بخیر مامان…
مامان: صبح بخیر دخترای گلم، اول صبحی جلسه خواهرانه دارین!!! بگین ببینم جریان چیه؟
نیلوفر: دیشب تو کتابی که میخوندم به کلمه مواسات برخوردم.
مادر: که حتما معنیشو نمیدونستی و تا پا شدی اومدی از نگار پرسیدی؟
نیلوفر: بله دقیقاً.
مامان: آفرین به تو، این عادت و خصوصیتت خیلی پسندیدهست. خب به چه نتیجهای رسیدین، معنیش رو متوجه شدی؟
نگار: داشتیم به نتیجه میرسیدیم که شما اومدی. درک نیلوفر از این کلمه بیشتر شبیه مساوات و برابریه.
مامان: اگر اجازه بدین من هم تو مشورتتون شرکت کنم.
بچهها: چرا که نه. خیلی هم خوبه.
مامان: معنی مواسات و مساوات خیلی هم دور از هم نیستن. یاد یه خاطره افتادم. نیلوفر، یادمه کوچیک که بودی میشستی پشت پنجره اطاقت و به لونه گنجشکها که رو اون درخت بزرگهست نگاه میکردی. انقدر منتظر میموندی تا مامانِ جوجهها میومد و غذا دهنشون میذاشت، بعد هم تندی میومدی برای ما تعریف میکردی… یادته؟
نیلوفر: آره آره. یادمه.
نگار: من هم قشنگ یادم میاد، هر دفعه هم چقدر شیرین و با هیجان تعریف میکرد.
مامان: آره، یادش بخیر، خیلی شرین ماجرا رو میگفت، هر دفعه انگار بار اولشه که این اتفاق رو میبینه. خب پس یادتونه که مادر گنجشکها برای بچههاش غذا میآورد و سیرشون میکرد. بچهها، مامانِ گنجشکها ممکنه خودش گشنه باشه و باید بین سیر شدن خودش و جوجهها یکی رو انتخاب کنه ولی از خودش میگذره و ترجیح میده جوجههاش غذای کافی بخورن. این یعنی مواسات.
نیلوفر: فکر کنم متوجه شدم. مواسات یعنی اینکه دیگران رو به خودمون ترجیح بدیم و اگر کسی نیازش از ما بیشتره سعی کنیم اول نیاز اونو برطرف کنیم. درسته؟
مامان: دقیقاً دختر گلم، کاملا درسته.
…