نماهنگ پرواز با شعری از هما میرافشار و اجرای سنبل طائفی.
***
یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون
توی این تنگی وحشت چه میگیره نفسامون
تو میخواستی که رها شی من میخواستم که رها شم
تو میخواستی که فدا شی من میخواستم که نباشم
چه غریبونه نگاهت در و دیوار رو نگاه کرد
انگار از تو آسمونها یه کسی تو رو صدا کرد
تو نگاه تو رضایت، با غروری عاشقونه
شوق پرواز توی چشمات انگاری میری به خونه
حالا حتی آسمونها وسعتش به زیر پاته
میدونستی پر کشیدن بهترین راه نجاته
حرف هردومون یکی بود، تو چه زیبا پر کشیدی
قفسو ساده شکستی، چتر گل به سر کشیدی
من تو سرداب زمینم تو به معبودت رسیدی
من توی بهت عمیقم تو به مقصودت رسیدی
میدونی گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون
توی این تنگی وحشت چه میگیره نفسامون
میدونی تا ابد هم یادت از دلم نمیره
تو عقاب پر غرور و، دل پرندهای اسیره
اگه زندونم نباشه من توی دنیا اسیرم
تو تونستی پر کشیدی من میپوسم و میمیرم
میدونی گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون
توی این تنگی وحشت چه میگیره نفسامون