Program Picture

نمایش باران و فاران

معتمد بودن
۲۱ مهر ۱۴۰۰

در این قسمت فاران بعد از این که همراه باران و پدر و مادرش یک فیلم دیده، تصمیم می‌گیره که در آینده پرستار بشه تا بتونه به انسان‌ها کمک کنه.

***

پدر: به این میگن فیلم.

مادر: آره خیلی خوب بود.

باران: یادتون نره پیشنهاد من بودا.

مادر: آره مامان جون، خیلی آموزنده و قشنگ بود.

پدر: داستان فیلم واقعی بود، نه؟

باران: واقعی بود بابا، اولش نوشته بود.

مادر: فاران! مامان چرا ساکتی؟

باران: تحت‌تاثیر فیلم قرار گرفته.

فاران: نه خیرم.

پدر: باران اذیت نکن. چیه بابا جون، تو فکر فیلمی؟

باران: من می‌دونم از اولش هم فاران این فیلمو نمی‌خواست. اون فیلمای فضایی دوست داره.

فاران: نه بابا چی میگی! تصمیمم عوض شد.

پدر: تصمیم چیت عوض شد؟

فاران: من می‌خوام پرستار بشم.

باران: اِ اِ تو که می‌خواستی فوتبالیست بشی. با یه فیلم تصمیمت عوض شد؟

فاران: نه بابا! باران واقعا پرستارا خیلی بیشتر می‌تونن به آدما کمک کنن. ندیدی خودت تو فیلم؟

پدر: خیلی هم عالی. پرستاری اتفاقا شغل خیلی خوبیه.

مادر: چرا که نه! هم کارو تلاشه، هم خدمت.

پدر: اون که بله. ولی خب ظاهرا داستان اون مرد پرستار تو فیلم خیلی روی فاران اثر گذاشته.

مادر: حالا چی باعث شد انقدر از شخصیت اون پرستار خوشت بیاد؟

فاران: چون همه دوسش داشتن، اونم با همه دوست بود.

پدر: منم الان که شما گفتین بیشتر روی کارهاش دقیق شدم.

مادر: به نظرم اون پرستاره یه صفت خیلی خوب داشت، هر کی گفت چه صفتی؟

فاران: مهربون بود.

باران: بخشش داشت.

فاران: سخاوتمند بود.

باران: فهمیدم، امیدوار بود، امیدوار.

پدر: من فکر کنم همه این صفاتو داشت مگه نه بچه‌ها؟

مادر: دقیقا همه این صفاتو داشت. وقتی یه آدم تمام این صفات‌های خوبو داشته باشه میشه امین و مورد اعتماد.

پدر: چه خوب گفتی! امین و مورد اعتماد بودن. این خیلی مهمه بچه‌ها!

مادر: بچه‌ها به نظرتون چطور میشه مثل پرستار تو فیلم امین و مورد اعتماد هم بود؟

باران: باید عاشق همه آدما باشی.

فاران: به نظر من واسه هر کاری خیلی باید صبر و تحمل داشته باشی.

پدر: دقیقا بچه‌ها. دو روزه نمیشه امین و مورد اعتماد شد. این از اون صفت‌هاییه که خیلی خیلی سخته و تلاش می‌خواد. ما برای هر کاری باید اول علمشو داشته باشیم. می‌دونین یعنی چی؟

فاران: یعنی کارمونو خوب یاد بگیریم.

باران: یعنی موقع درس خوندن بازی نکنیم.

پدر: بله کاملا.

مادر: یعنی اگه می‌خوایم مورد اعتماد و امین بقیه آدما باشیم، باید خیلی خوب درس بخونیم و کارامونو یاد بگیریم.

پدر: همین؟ واسه مورد اعتماد بودن فقط یاد گرفتن کار کافیه؟

مادر: نه دیگه!! خب بچه‌ها شما بگین اینکه فقط درس بخونیم کارامونو خوب و کامل یاد بگیریم، به نظرتون مورد اعتماد و امین بقیه می‌شیم؟

باران: بله که می‌شیم.

فاران: من فکر نکنم.

پدر: خب تو فیلم دیدیم تو اون بیمارستان کلی پرستارای دیگه هم بودن که صد در صد همشون درس خوندن و نمره قبولی و مدرکشونو گرفتن. ولی چی باعث میشه که فقط یک نفر بین اون همه پرستار امین و مورد اعتماد بقیه باشه؟

باران: خب اون خیلی آدم خوبی بود.

مادر: یعنی چی آدم خوبی بود؟ یعنی به غیر از این که کاراشو خوب بلد بود دیگه چیکار می‌کرد؟

فاران: با همه هم‌دردی می‌کرد.

پدر: یعنی مهربونی و شفقت خب دیگه؟

باران: از هیچی نمی‌ترسید.

فاران: یعنی شجاعت.

مادر: همیشه تو هر شرایط سختی پرانرژی و باانگیزه بود.

باران: یعنی امیدواری.

پدر: یعنی توکل، یعنی انقطاع، یعنی راضی بودن. دقیقا. آفرین به همتون. واسه مورد اعتماد و امین بودن باید تمام این صفت‌های خوب رو داشت.

مادر: واسه همینه که این صفت انقدر سخته.

باران: یادمه پارمیس همیشه از پدربزرگش تعریف می‌کرد. می‌گفت زمانای خیلی قدیم قبل اینکه بچه‌هاشون بزرگ بشن تو یه روستای زندگی می‌کردن، مثل اینکه تو روستا فقط چند نفر سواد داشتن که بخونن و بنویسن.

فاران: خب.

باران: بابابزرگ پارمیس خیلی آدم خوبی بوده، همه هم دوسش داشتن، بهش احترام می‌ذاشتن.

فاران: یعنی امین و مورد اعتماد همه بوده؟

باران: بله.

فاران: یعنی چیکار می‌کرده؟

باران: یعنی هر کی مشکل داشته می‌اومده پیش اون.

فاران: یا مثلا هر کی با هر کی قهر می‌کرده، اون آشتی می‌داده.

باران: حتما دیگه.

پدر: چقدر خوب، واقعا یادشون بخیر.

مادر: اِاِ بچه‌ها، این جا رو ببینین چی پیدا کردم.

بچه‌ها: چی ‌مامان؟

مادر: تو گروه کلاستون داستان خاله خورشیده از امین و مورد اعتماد بودن. گوش بدیم الان؟

news letter image

ثبت نام در خبرنامه