در این قسمت فاران و باران به همراه پارمیس، یکی از دوستانشون، تصمیم میگیرند در مورد موضوع درسشون، محبت و اتحاد، یک نقاشی بکشند و رنگ کنند.
***
فاران: باران کجایی؟ چکار میکنی؟
باران: همین جام، داشتم اتاق رو مرتب میکردم. فاران کتابایی که رو میز گذاشتی رو میخوای؟
فاران: نه بذار خودم جمعشون میکنم.
مادر: بگردم بچههای مرتب و تمیزم رو، دارن کمک مامانشون میکنن… بچهها پارمیس نگفت کی میاد؟
فاران: دیگه باید الان برسه.
باران: مامان، دستت درد نکنه که کیک درست کردی.
مادر: تازه بستنی هم براتون گرفتم.
فاران: اوه چه کیفی کنیم امروز. کاش کارن هم میومد.
باران: آره خیلی بهتر میشد. بازیهای بیشتری میتونستیم بکنیم.
فاران: خیلی دوست داشت بیاد ولی عمو شهاب براش وقت دندونپزشکی گرفته بود.
مادر: حتما دفعه بعد کارن هم میاد ولی مطمئنم امروز بهتون خیلی خوش میگذره.
مادر: بللللله، حتما پارمیسه، من درو باز میکنم. کیه؟ جانم عزیزم.. بدو بیا بالا.
بچهها: چقدر به موقع اومد. آره پارمیس همیشه سروقت میاد… خوشاومدی پارمیس. چه خوب که اومدی. دلمون برات تنگ شده بود.
پارمیس: مرسی ممنون، منم دلم براتون تنگ شده بود.
مادر: پارمیس جون مامان بابا خوبن؟
پارمیس: بله، ممنون، خیلی سلام رسوندن… خاله؛ میتونم دستامو بشورم؟؟
مادر: بله که میتونی، آفرین به تو که حواست بود. وقتی از بیرون میایم باید خوب دستامونو بشوریم.
باران: خب حالا چکار کنیم.
فاران: اول هدبند بازی.
باران: آره هدبند هم خوبه.
مادر: پارمیس، حاله، حوله هم همونجاست.
پارمیس: مرسی خاله دستتون درد نکنه. بچهها صبرکنید، من هم یه چیزی آماده کردم برای امروز.
بچهها: چی؟؟؟
پارمیس: یه لحظه وایسین. رنگآمیزی.
مادر: چه فکر خوبی… چی قراره بکشین حالا؟! خاله قراره یه نقاشی بکشیم که معلممون بهمون گفته بود. موضوع درسمون بود.
فاران: آها. چه فکر خوبی کردی پارمیس، همون کره زمین رو میگی؟
مادر: کره زمین کدوم نقاشی بچهها؟ موضوع درستون چی بود؟؟
باران: موضوع درسمون محبت و اتحاد بود مامان جون. معلممون گفت تو خونه یک نقاشی از اتحاد و دوستی بین آدمها بکشیم. گفت خیلی خوبه اگر بتونین با همدیگه این نقاشی رو بکشین و رنگ کنین.
پارمیس: خاله ما هم فکر و مشورت کردیم خوبه یه کره زمین بکشیم با آدمای مختلف و رنگای جور و واجور.
فاران: قرار شد تو نقاشیمون همه آدما با هم متحد باشن و دستهای همو بگیرن… مثلا یکی سیاه باشه، یکی زرد.
پارمیس: یکی سرخپوست باشه، یکی سفید پوست.
مادر: بچهها من که عاشق این کارتون شدم، چه ایده خوبی به ذهنتون رسیده. اتحاد و محبت خیلی عالیه.
باران: مامان ما تو کلاسمون همیشه از اتحاد بین آدمها و محبت به کل دنیا حرف میزنیم.
پارمیس: معلممون میگه بدون محبت و اتحاد دنیا مریضو بیماره.
فاران: میگه برای اینکه کارامون خوب پیش بره باید متحد باشیم.
مادر: بچهها منو ذوقزده کردین واقعا. خیلی خوبه که راجع به اتحاد و محبت این همه چیزای قشنگ میدونین. حالا که موضوع به این مهمی رو یادم انداختین بذارین براتون یه موزیک قشنگ بزارم از اتحاد و محبت. اِاِ باباتون هم اومد.
باران: آخ جون بابا حامدم اومد.
بچهها: کدوم موزیک؟ ما شنیدیم خاله؟ مامان جدیده؟
مادر: جدیده جدیده، گوش کنین بچهها. تا بابا حامد هم بیاد تو و دستاشو بشوره.
…
پدر: عجب سرود و عجب موزیک قشنگی بود. محبت و اتحاد.
باران: بابا شما نبودین ما خیلی در باره محبت و اتحاد حرف زدیم.
پدر: آفرین بهتون. البته اینو بگم که اتحاد و محبت داشتن بیشتر از اینکه راجع بهش حرف بزنیم باید بهش عمل کنیم و تو رفتارمون نشون بدیم. اینه که خیلی مهمه.
مادر: دقیقا، اتحاد و محبت ازون صفتهای مهم و با ارزشه که واسه داشتن یک قلب پاک و یک دنیای قشنگ و رنگی خیلی لازمه.
فاران: یه دنیای رنگی مثل همه آدمها با رگهای جور و واجور.
پارمیس: مثل همین نقاشیمون.
باران: مثل همون مثالی که معلممون میزد.
پارمیس: کدوم؟! گلای باغو میگی؟
باران: نه نتهای موسیقی. معلممون میگفت.
فاران: من بگم.
باران: آره، تو بگو.
فاران: اون میگفت هرکدوم از نتهای موسیقی به تنهایی صدای قشنگی ندارن. یعنی مثلا تو پیانو هر چقدر هم که کلاویههاشو فشار بدیم خیلی قشنگ نمیشه. ولی وقتی نتها رو با هم درست جمع کنی یه آهنگ قشنگ ساخته میشه.
پارمیس: یه آهنگ قشنگ که از اتحاد نتهای موسیقی به دست اومده.
باران: هر کی هم گوش بده خوشش میاد.
…