
تو کودکی روزنامه میفروختم … تو دبیرستان عاشق تئاتر شدم، تو رشته تئاتر درس خوندم … علاقهمند به دیزی گلیسپی بودم و دیدم چه با حاله که کسی که من اینقدر دوستش دارم همچین باورهایی داره … فکر میکردم این همه اطلاعات دستکاری شده من رو از مسیح دور کرده … تو کالج که بودم یکی از دوستانم من رو به یه برنامه بهائی دعوت کرد. نمیدونستم چیه ولی دوستم خیلی آدم عجیب و غریبی نبود، برای همین قبول کردم و انگار هرچی اونا میگفتن برام قابل درک بود ولی ته ذهنم میگفتم آخرش یه چیز عجیبی درباره اش میشنوم … مثل نسیم این هفته با پائولت.
قسمت های دیگر این برنامه
