مادر و پدرم مخالف رفتن من به خارج بودن … من و خواهر بزرگم رفتیم به توکیو … رسیدگی به درسهام، کارای خونه و تمرین رقص خیلی سخت بود ولی برام تجربه خوبی بود … بهائی بودن مسئولیت بزرگی بود و من هیچ وقت قبلا بهش فکر نکرده بودم … هر روز بعد از شام دربارهاش حرف میزدم، گاهی گریه میکردم … این هفته داستان آیاکو.
قسمت های دیگر این برنامه