من بچه عجیب و غریب خانواده بودم … میخواستم خواهر روحانی و دکتر بشم … به پدرم گفتم: میدونم داروها گرونن و از اوضاع مالی خانواده هم خبر دارم، نمیخوام درگیر داروها بشم، خودم رو آماده مردن میکنم … شروع کردم به خوندن درباره مرگ در ادیان مختلف، ولی سال اول گذشت و نمردم، سال دوم هم نمردم، و بالاخره … این هفته مثل نسیم همراه با آدریانا.
قسمت های دیگر این برنامه