قسمت ۱۸
مصاحبه با سیما مبینی دربارهی مقالهی «مسلمانها و یهودیان: با هم ازدواج کنید!» – بخش اول.
…
فرزاد: روزی نو با برنامهای نو از مجموعهی «آموزههای نو» در خانهها یا محل کار شما هستیم.
پریسا: امیدواریم که روزگار به کامتون باشه. این هفته هم بخت یارمان بود تا بتوانیم با یکی دیگه از نویسندگان وبسایت بهائی تیچینگز مصاحبهای اسکایپی داشته باشیم.
فرزاد: اگر یادتون باشه در فصل قبل با سیما مبینی مصاحبهای داشتیم دربارهی مقالهاش
با عنوان «چطور نژادپرستها را تقلیب کنیم».
پریسا: این بار رفتیم سراغ سیما مبینی تا دربارهی مقالهاش با عنوان «مسلمانها و یهودیان: با هم ازدواج کنید!» گپی بزنیم.
فرزاد: این مصاحبه را در دو قسمت تقدیم حضورتان میکنیم. ازتون دعوت میکنیم با قسمت اول این مصاحبه با ما همراه باشید.
پریسا: سیما مبینی منشی و گردانندهی موسسهی مونا در جنوب کالیفرنیاست. سیما مدرک فوقلیسانیش رو از دانشگاه یو سی الای در رشتهی مهندسی گرفته و با همسرش در جنوب کالیفرنیا زندگی میکنند.
فرزاد: همانطور که اول برنامه گفتیم، امروز دربارهی مقالهی «مسلمانها و یهودیان: با هم ازدواج کنید!» با سیما مبینی گفتگو میکنیم. پریسا، چی شد که این مقاله را برای گفتگو با سیما انتخاب کردی؟
پریسا: راستش رو بخوای اولین بار که عنوان مقاله رو شنیدم، به نظرم رسید که این مقاله روی یک زاویه و اون هم ازدواج بین افراد مختلف با پیشینههای مختلف تمرکز داره. بعد که مقدمهی مقاله رو خوندم متوجه شدم که سیما این مقاله رو چند سال پیش وقتی اختلافات بین اسراییل و فلسطین دوباره اوج گرفته بوده نوشته. به فکر افتادم که ربط این دو چی میتونه باشه. برای همین بود که پیشنهاد دادم با سیما دربارهی مقالهاش گپی اسکایپی داشته باشیم تا مطلب برام روشنتر بشه.
فرزاد: خوب پس بد نیست از زبان خود سیما بشنویم که چی شد که تصمیم گرفت راجع به این موضوع مقاله بنویسه.
پریسا: حتما.
…
پریسا: دوستان به برنامهی آموزههای نو گوش میدین و بخشی از قسمت اول مصاحبهی ما با سیما مبینی رو شنیدین.
فرزاد: بعد از شنیدن صحبتهای سیما متوجه شدم که سیما با این مثالی که روزانه همهی ما یک جورایی باهاش در ارتباطیم میخواد توجه ما رو به موضوع مهمتر و اساسیتری جلب کنه و قضیهی ازدواج بین افراد با پیشینههای متفاوت فقط یک نمونه از هزاران نمونههایی هست که مرتبط با موضوع اصلیه.
پریسا: درسته. من هم فکر میکنم شناخت و فرصت شناخت در این مورد نقش اساسی رو بازی میکنه. یادم مییاد دوستی داشتم که چند سال پیش از شهر کوچکش برای ادامهی تحصیل به شیکاگو میرفت. به جرات میتونم بگم از این تغییر وحشتزده بود اما راه دیگهای هم نداشت و باید میرفت. اطرافیان خیلی ترسونده بودنش. بهش گفته بودن شیکاگو شهر خطرناکیه، خیلی مراقب خودش باشه، شبها دیر وقت بیرون نمونه، تنها تو پارک نره و اگر هم میره چیز قیمتی یا پول زیاد به همراه نداشته باشه، به کسی اعتماد نکنه و خلاصه خیلی سفارشات ریز و درشت. چند وقت بعد از اینکه رفته بود شیکاگو باهاش تماس گرفتم و اوضاع رو جویا شدم. میگفت از همون روزهای اول دل به این شهر و مردمش بسته. هیچوقت ندیده بوده مردم یک شهر انقدر خونگرم باشن و ندیده و نشناخته تو خیابون باهاش سر صحبت رو باز کنن.
فرزاد: چه مثال ملموس و خوبی. اگر دوستت فرصت شناخت رو به خودش و مردم شیکاگو نداده بود، شاید هیچوقت متوجه نمیشد که مردم آنجا اونطوری هم که بقیه بهشون برچسب زدن نیستن. و هیچوقت چنین خاطرات دلنشینی رو تجربه نمیکرد.
پریسا: سیما در ادامهی بحث به دو مورد مهم اشاره میکنه. یکی همین مسئلهی شناخت و دوم تعلیم و تربیت.
فرزاد: در این برنامه، گفتگوی ما با سیما را دربارهی اهمیت فرصت شناخت میشنوید و انشاءالله هفتهی آینده، در قسمت دوم گفتگوی ما با سیما، دربارهی اهمیت تعلیم و تربیت صحبت میکنیم.
پریسا: بشنوید قسمتی از گفتگوی ما رو با سیما دربارهی اهمیت فرصت شناخت.
…
فرزاد: فکر میکنم این نکته خیلی مهمه که در طول تاریخ این عدم شناخت باعث شده که افراد از پیشینههای مختلف به هم برچسب بزنند و خیلی از کلیشهها تبدیل به سوءظن بشود و در نهایت، فقط بر اساس همین برچسبها و کلیشهها گروهی به گروه دیگر ظلم کند.
…