مرور مقالۀ «چهار روش برای فرا رفتن از کلیشههای اجتماعی»، نوشتۀ ترزا لنگنس و مقالۀ «چهار روش برای رسیدن به خوشبختی» نوشتۀ کیتی رومن.
***
کامران: دوستان سلام؛ با یک برنامهی دیگه از مجموعه «آموزههای نو»، به اتفاق پریسا، با شما هستیم.
پریسا: دوستان، سلام من رو هم از استودیوی پیام دوست در کانادا پذیرا باشید. امروز هم با دو مقاله دیگه در خدمت شما هستیم.
کامران: مقاله اول امروز عنوانش هست، «چهار روش برای فرا رفتن از کلیشههای اجتماعی»، نوشتۀ ترزا لنگنس. اگر میپرسید این خانم لنگنس با آن آقای لنگنس، نویسنده مجموعه «وضع جهان» چه نسبتی داره، باید بگم: ما نمیدونیم.
پریسا: عنوان مقاله دوم امروز هم اینه: «چهار روش برای رسیدن به خوشبختی»، که آن را خانم کیتی رومن نوشته.
کامران: دوستان، لطفا با برنامه امروز ما همراه باشید.
پریسا: ترزا لنگنس نویسنده، معلم، مربی و مؤسس سازمان غیرانتفاعی Full-Circle Learning است. از او آثار داستانی و غیرداستانی مختلفی در زمینههای تاریخی، ادبیات، حقوق مدنی، و تعلیم و تربیت منتشر شده است. خب، فرزاد، از عنوان مقاله پیداست که نویسنده دنبال چیه.
کامران: درسته. خانم لنگنس دنبال جواب برای یک سؤال شخصیه: چطور میتوانم کلیشههای اجتماعیای رو که مانع من از دیدن صفات خوب دیگران میشود کنار بزنم؟
پریسا: و ظاهرا راهحل کلیای که پیدا میکنه الهام گرفته از عبارتی در یکی از آثار حضرت بهاءالله است. میشود آن را برای شنوندهها بخوانی:
کامران: «به خود مشغول نباشید در فکر اصلاح عالم و تهذیب امم باشید. اصلاح عالم از اعمال طیّبه طاهره و اخلاق راضیه مرضیّه بوده ناصر امر اعمال است و مُعینش اخلاق (لوح دنیا، دریای دانش، ص۸۷)»
پریسا: خب، تعبیرش از این جملهها چیه؟
کامران: استنباطش اینه که اگر میخواهیم عالم را اصلاح کنیم یا به عبارت دیگه کلیشههای اجتماعی را کنار بزنیم، باید در افکار خودمان جستجو کنیم تا بتوانیم آن کلیشههای اجتماعی را پیدا کنیم که مانع ما از انجام کارها و گفتن چیزهایی به نفع همه مردم میشوند.
پریسا: این از راه حل کلی. پیشنهادهای جزئیتر چی؟
کامران: خب، همان طور که از عنوان مقاله پیداست، چهار روش رو پیشنهاد میکنه: اولیش اینه: باورهایتان درباره مردم را خیلی واضح و روشن توی یک دفترچه بنویسید. باورهایی که در ناخودآگاه داریم گاهی همان متهمان و مقصرانیاند که الگوهای ذهنی ما را شکل میدهند و کلیشههای اجتماعی را میسازند. وقتی این باورها با بار منفی بارور میشوند، روابط ما را پیچیده میکنند، اعمال خوب ما را مختل میکنند و ما را به خودمان مشغول میکنند. برای اینکه الگوهای ذهنیمان را تغییر بدهیم باید صادقانه درباره آن الگوهایی که در گذشته نتایج ناخوشایندی برای ما به بار آوردهاند فکر کنیم و آن اعتقادی را که رفتارهای ما بر پایه آن میچرخیده یادداشت کنیم.
پریسا: خانم لنگنس مثالی هم میزنه؟
کامران: بله؛ مثالش درباره آدمهایی است که شاید بر اساس تجربههاشون، به این باور رسیدهاند که نباید به کسی اعتماد کنند. وقتی کسی را برای اولین بار میبینند، با خودشان این جمله را تکرار میکنند: «این هم مثل بقیه است. نباید بهش اعتماد کنم.» حالا میشود به جای آن پیشداوری، این باور را در دفترچهای یادداشت کرد: «به باور من بیشتر مردم قلبا همانقدر میخواهند خوب باشند و استعداد برای خوب بودن دارند که من. بنابراین از این به بعد، دنبال بخشی از تو میگردم که میخواهد به دیگران کمک کند.»
پریسا: خب، روش دوم چیه؟
کامران: روش دوم درباره کنار گذاشتن پیشداوریهاست. حتی وقتی که فکر میکنیم «هیچ پیشداوری مذهبی و نژادیای» نداریم، همانطور که حرف میزنیم هویتهای طبقاتی، خویشاوندی، و فلسفیمان را به همراه داریم. این میتواند موانعی ایجاد کند که جلوی توجه ما را به نیت پاک دیگران بگیرد. خانم لنگنس پیشنهاد میکنه، وقتی کسی را برای اولین بار در جمعی عمومی میبینید، سعی کنید با سؤال کردن با او بیشتر آشنا بشوید. با این کار، نه تنها او را تشویق میکنید نقاط مشترکش را با شما در میان بگذارد بلکه میتوانید نقاط قوتش را بشناسید. با کنار گذاشتن هویت یا پیشفرضتان، این فرصت را پیدا میکنید که صفات خوب همصحبتتان را ببینید قبل از اینکه اطلاعاتی درباره خودتان رد و بدل کنید که باعث جدایی و از هم دور شدنتان بشود.
پریسا: جالبه. به نظر میآد، این روشها بیشتر حول این فکر میگرده که به جای نسبت دادن صفات منفی به گروهها و آدمها (یعنی همان کاری که کلیشههای اجتماعی میکنه)، دنبال صفات خوبشون بگردیم.
…