Program Picture

هویتی که گم شده است

به کجا چنین شتابان؟
۱۲ تیر ۱۴۰۱

سالیان درازی دنیا در دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد و دو ایدئولوژی متضاد اما هر دو با نگاهی سراسر ماده‌گرایانه بر سرشت انسان برای تصاحب آینده بشریت در رقابت بودند. چندی است که شکست بلوک شرق عیان شده و ناکارآمدی نگرش‌های بلوک غرب نیز غیر قابل انکار است. به نظر می‌رسد بشریت برای گذر از این پیچ تاریخی نیازمند بازنگری اساسی در اصول و نگرش‌های رایج موجود می‌باشد.

***

در ابتدای این اپیزود به بریده‌هایی از کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری گوش دهید.

اما گفتن این که جامعۀ جهانی اجتناب‌ناپذیر است به این مفهوم نیست که نتیجۀ نهایی لزوماً باید همان جامعۀ فراگیری باشد که اکنون داریم. قطعاً می‌توانیم نتایج دیگری را هم متصور شویم. چرا زبان انگلیسی تا این حد فراگیر است و زبان دانمارکی نیست؟ چرا در جالی که در حدود 2 میلیارد مسیحی و 25/1 میلیارد مسلمان در دنیا وجود دارد، فقط 150 هزار زرتشتی وجود دارد و هیچ “مانَوی” وجود ندارد؟ اگر می‌توانستیم ده‌هزار سال به عقب برگردیم و این روند را دوباره بارها و بارها به جریان اندازیم، آیا باز هم شاهد گسترش یگانه‌پرستی و افول ثَنَویَّت می‌بودیم؟

از آنجا که نمی‌توانیم چنین کاری بکنیم، پس نمی‌توانیم جواب درستی به این سوال بدهیم.

هر مقطعی در تاریخ یک تقاطع است. برای پیمودن گذشته به حال یک مسیر واحد طی شده است، اما برای ورود به آینده راه‌های بسیاری از این مسیر منشعب می‌شوند. بعضی از این راه‌ها عریض‌تر و هموارتر و روشن‌ترند و بنابراین احتمال در پیش گرفتشان بیشتر است، اما گاهی تاریخ – یا مردمی که تاریخ را می‌سازند – تغییر جهت‌های نامنتظره‌ای دارند.

در ابتدای قرن چهارم میلادی، امپراتوری روم با طیف گسترده‌ای از گزینه‌های دینی مواجه شد. این امپراتوری می‌توانست به چندخداییِ سنتی و گونه‌گون خود بچسبد. اما به نظر می‌رسد امپراتور کنستانتین، با نگریستن به یک قرنِ منحوسِ پر از جنگ‌های داخلی، به این فکر کرده باشد که یک دین واحد با آموزه‌هایی روشن می‌تواند قلمروش را با آن‌همه تنوع قومی متحد کند. او می‌توانست هریک از آیین‌های موجود در آن زمان را به عنوان دین محلی خود انتخاب کند: مانویت، میتراییسم، کیش پرستش ایسیس یا کوبله، آیین زرتشت، یهودیت و حتی آیین بودا. چرا عیسی را انتخاب کرد؟ آیا در الهیات مسیحی چیزی بود که او را شخصاً تحت تأثیر قرار داد، یا این‌که چیزی در آن دین وجود داشت که برای مقاصد او مناسب‌تر بود؟ آیا خود او تجربۀ دینی داشت یا این‌که یکی از مشاورانش توصیه کرد که پیروان مسیحیت به سرعت رو به افزایش هستند و بهتر است او از قافله عقب نماند.

در واقع، کسانی که آن دوره را بهتر از همه می‌شناختند، یعنی آنهایی که در آن زمان زندگی می‌کردند، از همه بی‌خبرتر بودند. در نظر یک رومیِ معمولی در دوران کنستانتین آینده مبهم بود. یک قاعدۀ محکم تاریخی وجود دارد که می‌گوید آنچه هنگام بازنگریِ تاریخ اجتناب‌ناپذیر می‌نماید در زمان خودش به هیچ وجه واضح و بدیهی نبوده است. امروزه هم همین‌طور است. آیا از بحران اقتصادی جهانی خارج شده‌ایم یا باید منتظر بدتر از این هم باشیم؟ آیا چین به رشدش ادامه خواهد داد تا به ابرقدرت اول تبدیل شود؟ آیا آمریکا استیلایش را از دست خواهد داد؟ آیا ظهور بنیادگرایی توحیدی موج آینده خواهد بود یا فقط گردابی محدود، بدون اهمیتی درازمدت؟ آیا به‌سوی فاجعه‌ای زیستبومی در حرکتیم یا بهشتی تکنولوژیک؟ در مورد تمام این پیامدها می‌توان بحث‌های جالبی را دامن زد، اما راجع به هیچ چیز با قطعیت نمی‌توان سخن گفت. چند دهۀ دیگر، مردم نگاهی به گذشته خواهند انداخت و فکر خواهند کرد که پاسخ این سوالات بدیهی بوده است.

لازم است تأکید کنیم که احتمالاتی که برای افراد هر دوران بعید می‌نمودند غالباً تحقق یافته‌اند. هنگامی که کنستانتین در سال 306 میلادی بر تخت پادشاهی نشست، مسیحیت چیزی بیش از یک فرقۀ سرّی شرقی نبود. اگر کسی در آن زمان می‌گفت که مسیحیت به دین رسمی روم بدل خواهد شد به همان اندازه به او می‌خندیدند که امروز کسی بگوید در سال 2050 «هار کریشنا» دین رسمی آمریکا خواهد شد. در اکتبر 1913 بِلشُویک‌ها یک جناح رادیکال محدود روسی بودند. هیچ فرد معقولی پیش‌بینی نمی‌کرد که در ظرف فقط چهار سال آنها بر کل کشور چیره شوند.

پس از سال 1908، و به‌خصوص بعد از سال 1945، طمع سرمایه‌داری، عمدتاً به دلیل ترس از کمونیسم، تا حدودی مهار شد. اما بی‌عدالتی هنوز حکم‌فرماست. کیک اقتصادی 2014 بسیار بزرگتر از کیک سال 1500 است، اما آنچنان نامساوی تقسیم شده است که بسیاری از دهقانان آفریقایی و کارگران اندونزی بعد از یک روزِ کار سخت با غذایی کمتر از غذای اجدادشان در 500 سال قبل به خانه برمی‌گردند.

news letter image

ثبت نام در خبرنامه